مادری که اشک هایش نشان از گمشده ای داشت که هنوز هم در پی آن بود.
در جهاد رسانه ای شهید رهبر، وقتی راوی به شرح عملیات والفجر ۸ در رودخانه خروشان اروند پرداخت، از بی رحمی های اروند گفت، از رزمندگانی که صید موجهای سهمگین اروند شدند، از دل به آب زدن و بی مهری دیدن از رود. راوی، داستان کربلا را گفت و اینکه اروند همان پیوند دجله و فرات است.
همان دجله و فراتی که به سردار رشید حسین بن علی علیه السلام، سقای دشت کربلا هم روی خوش نشان نداد، همان فراتی که با این عظمتش از یک قطره آب هم برای ماهی کوچک حسین علیه السلام مضایقه کرد، همان فراتی که عمو را شرمنده بچه ها و حسین بن علی علیه السلام را شرمنده رباب کرد. آری چه توقعی میتوان از اروند داشت، اروندی که ادامه شط فرات است.
صدای هق هق زائران فضای اروند را پر کرده بود. حال و هوای عجیبی بود. در این میان مادری دست به پهلو گرفته با صدایی خسته، خود را به راوی میرساند. راوی چه میگویی، مگر نمیدانی من دلم را، همه زندگیم را به اروند سپردم، گوش کن صدایش را میشنوی، تصویرش را میبینی، حالا دیگر اروند همان اروند قبلی نیست، اروند از خون پسرم آبرو پیدا کرده، اروند دیگر مقدس است...
اسم زهرا آبروی عالم است..
اسم زهرا چون نگین خاتم است...
اسم زهرا یادگاری نبی ست...
اسم زهرا دلخوشی های علی ست...
اسم زهرا درد را درمان کند...
اسم زهرا عسر را آسان کند...
اسم زهرا بوی جنت میدهد...
یاد او بر ما سعادت میدهد...
اسم زهرا اشک دارد بی امان...
اسم زهرا فخر باشد برجهان...
اسم زهرا جان دهد برمرده ها...
ذکر او درمان کند افسرده ها...
اسم زهرا آبروی حیدر است...
اسم زهرا اسم جمله مادر است...
اسم زهرا را چو زهرا گذاشتند...
بذر حب او به دلها کاشتند...
اسم زهرا شافع روز جزاست...
اسم زهرا جزء اسماء خداست...
اسم زهرا ذکر اسم اعظم است...
ذکر او ورد نبی اکرم است...
اسم زهرا همچو کوثر
میلاد حضرت مسیح(ع)؛