مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

پاداش زیارتی بالاتر از زیارت امام حسین علیه السلام

روایات در بردارنده فضیلت زیارت آن حضرت بسیار شگفت انگیز و  جالب است، اما این نوشته فقط در پی آن است که طی نقل چند روایت فضیلت زیارت حضرت علی بن موسی الرضا- علیه السلام  را با فضیلت زیارت سایر ائمه اطهار مقایسه نماید.

زیارت امام حسین ، زیارت امام رضا

محبت و دلبستگی شدید مؤمنین به رسول خدا و اهل بیت او علیهم السلام از ویژگیها و امتیازت آنان است. مؤمنین همواره از عمق دل به اهل بیت علیهم السلام عشق می ورزند و در پی دستیابی به رضایت آنان هستند و طبیعی است که محبت به آنان جلوه ها و آثار گوناگونی در زندگی دارد و زیارت مرقدهای پاک و نورانیشان در زمره مهم ترین آن جلوه هاست.
اگر حتی یک روایت هم در فضیلت زیارت معصومان علیهم السلام صادر نشده باشد، ادب در برابرشان، مومنان را وامی دارد که به زیارتشان مشرف شوند. البته روایات فراوانی درباره فضیلت زیارت معصومان - علیهم السلام - و آداب آن و گروهی از عبادات و احکام حرمشان روایات متعدد و متنوعی از معصومان - علیهم السلام - رسیده است که محدثان بزرگ در ثبت و ضبط آنها کوشیده اند.  ادامه مطلب ...

من، با خودِ امام رضا کار دارم!

پیرمرد در حالیکه از صحن خارج می شد؛ با صدای لرزانی که بوی خوشحالی اش تا عرش می رسید، جواب داد: «ممنونم! آدرسی که دادی درست بود! خودِ امام رضا منو شفا داد! خودِ خودِ امام رضا» و خادم را در بُهت و حسرت، تنها گذاشت...

خادم امام رضا

مثل همه ی پیرمردهای روستائی، او هم زندگی ساده ی خودش را داشت؛ امّا با یک تفاوت؛ و آن اینکه از بچگی همیشه یک عصا همراهش بود. با همین عصا و همین پا، زندگی کرده بود. ازدواج کرده بود و پا به سن گذاشته بود.
روزی همسر سالخورده اش گفت: «حسین آقا! تو که دیگه پیر شدی. تا جائی هم که از دستمون بر می اومد؛ دکتر و دوا کردیم ولی فائده ای نکرد! همه جا رفته ایم. بیا این آخر عمری، بریم حرم امام رضا و از خودش بخوایم. شاید شفا بده!»
حاج حسینِ پیرمرد، خودش را به مشهد رساند و پرسان پرسان به هر سختی ای بود حرم را پیدا کرد و با همراه دیرینه اش «عصا» به سمت ورودی صحن رفت.
امّا باز، دلِ ساده اش آرام نمی شد. با خودش گفت: «بگذار از خادم حرم هم بپرسم تا اشتباهی نروم!»
ورودی صحن، خادمی سیاهپوش با شال و کلاه مفصّلی ایستاده بود. پیرمرد گفت: «آقا ببخشید! امام رضا کجاست؟! آخه من با خودِ خودِ امام رضا کار دارم!»

خادم که از حرف پیرمرد خنده اش گرفته بود، به شوخی گفت: «اگه با خودِ خودِ امام رضا کار داری، اینجا نیستند! باید بری اون طرف صحن، نزدیک گنبد. بعد از پلّه ها بری بالا. «خودِ» امام رضا زیرِ گنبد نشسته اند!» 

پیرمرد در حالی که از صحن خارج می شد؛ با صدای لرزانی که بوی خوشحالی اش تا عرش می رسید، جواب داد: «ممنونم! آدرسی که دادی درست بود! خودِ امام رضا منو شفا داد! خودِ خودِ امام رضا» و خادم را در بُهت و حسرت، تنها گذاشت

ادامه مطلب ...