امسال هم سالمان بی تو تحویل می شود ، آقا
گویا زمان برای ظهورت بخیل می شود ، آقا
با خواندن دعای قلوب والابصار
زنگار قلبمان جمیل می شود ، آقا
تمام روزهای سالمان تکراریست ، شرمنده !!!
مگر عیدمان بی تو تعطیل می شود ، آقا
سالهاست که عادت کرده ایم به دوری از حس پرشور بودن در کنارتان ، آقا. امسال هم به آخرین پنجشنبه سال رسیدیم ، ولی باز هم چشممان در انتظار دیدارتان بر درگاه جمعه خشک شد و نیامدی .
چه حس دلگیری دارد غروب پنجشنبه و
چه دلگیرتر است آخرین پنجشنبه سال و ندیدن گل روی شما . می دانم که
چشمانمان با وجود انبوه پرده های گناه ، یارای دیدن شما نیست.ولی آقا دلم
بدجور در فراغتان گرفته و بارانیست ، اما چه سود بارانی بودن قلبی که محبت
غیر خدا و ولیش در آن است ، بگذار تا ببارد و سیل اشک بر این قلب و چشم
حاکم باشد . هر روز به اشتیاق ظهورت و مقدمه سازی برای آن از خواب برمی
خیزم ، ولی چه سود که پایان شب با کوهی از شرمندگی و خجلت سر بر بالین خواب
می سپارم ، چرا که با فکر کردن به گناهان روزم ، شرمنده می شوم از رویت که
نه تنها نتوانستم دلتان را با تلاشهایم شاد کنم ، که خون کردم بر دل
صبورتان آقا . تکراری شده روزهای عمرم
بی شما.شاید آیید و دلمان صفای رویتان را ببیند و دست از دنیا و تعلقاتش
بکشد.خسته شدم از این زندگی تکراری و دویدن و نرسیدن به شما. آقا ، شما بقیة الله هستید بر زمین و دعایتان مستجاب ، شما را به زهرا(س) قسم
میدهم که یا با دعایتان هدایتم کنید و یا اگر این بنده ناچیز را سدی پیش
روی ظهور منورتان می بینید ، برایم دعای فرج از دنیا کنید. این کوله بار پر
گناه مرا بس است ،چگونه حاضر شوم در پیشگاه معبودم ، در حالیکه مدیون
تمامی صالحان و شهدا می بینم خود را ، بی آنکه توانسته باشم اندک ذره ای
اجابتشان کنم . دعا کنید شاید خدا به عزت شأنتان ، این دون شأن را ببخشاید ،
تا بیش از این نمانم و خون به دل مهدی فاطمه کنم . آقا هر
جمعه که دل می گیرد ،برایم حکایت درماندگی شما از پرونده اعمالم را به
ارمغان می آورد ، و صد افسوس و دریغ که خود نیز نتوانستم این نفس را لجام و
دهنه ای زنم تا شما را از این درماندگی برهانم.یعنی هنوز با این انبوه غصه
هایی که مدعیان انتظار شما ،بر دلتان نشانده اند ، وقت استغاثه تان برای
فرج فرا نرسیده ، خودت دعاکن آقا ، که
خدا فرجتان را نزدیک گرداند وگرنه به دعای روسیاهی چون من حالا حالا ها هم
باید این درد فراغتان بر دل شیعیان واقعیتان سنگینی کند.
بین منتظران هم عزیز من ، چه غریبی
عجیب تر ، که چه آسان نبودنت شده عادت
چه بی خیال نشستیم ، نه کوششی ، نه وفایی
فقط نشسته و گفتیم ، "خدا کند که بیایی "