ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
حسین از کسانی بود که بلافاصله پس از زمان اعلام تشکیل ارتش بیست میلیونی توسط حضرت امام (ره) خود را به مسجد رساند و بسیجی شد .
زندگی سخت و پرمشقتی داشت و مادر عزیزش از همان ابتدا او را تقدیم اسلام و انقلاب کرده بود . با علاقه و عشق به خدمت در جنگ خود را به جهاد سازندگی و سنگرسازان بی سنگر ملحق نمود و برای رزمندگان اسلام در زیر آتش های سنگین متجاوزان سنگر و خاکریز ایجاد میکرد .
بین عزیزان جهادگر به سنگر ساز شجاع و بی واهمه شهرت یافت . با تعصب خاصی کارش را انجام می داد و بدون وقفه زحمت می کشید .
آنقدر مظلومانه رفت که هیچکس از نحوه شهادتش مطلع نشد و فقط لودر نیم سوخته اش را یافتند در حالیکه هیچ اثری از پیکر مطهرش نبود .
چون در خط مقدم بین دو خاکریز خودی و دشمن قرار گرفته بود و کسی متوجه هدف قرارگرفتن لودرش نشد .
هرسال در دهه محرم اولین کسی که التماس دعا داشت و دخیل آقا ابالفضل(ع) می شد مادر مظلومه اش بود که به عشق بازگشت حسین عزیزش زندگی میکرد و بیش از ایام دیگر دعا میکرد و می گریست .
چون آخرین بار حسین گمشده اش را از مسجد عازم جبهه نموده بود و این انس خاصی را نسبت به هیئت عزاداری و مسجد در دلش نشانده بود .
اما افسوس که نتوانست در دنیا عزیز مفقودالاثرش حسین گودرزی را در آغوش بگیرد و بالاخره دیدارشان در بهشت برین میسر گردید . همین چند سال پیش بود که مادر غمزده اش از دوری و هجران فرزند دلبندش دق کرد و رفت .
یادش بخیر و راهش پرتداوم باد ...
متن ارسالی از برادر نجفی