مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

شهید گمنام

معنای انتظار را باید از مــــــــادران شهیدان گمنام پرسید

ما چه میفهمیم دلتنگی غروب جمعه را ...


60d82e89c1b02f8452b7f00ed0b8932f-300

نظرات 4 + ارسال نظر
سنگ آنتیک دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 13:43 http://www.nanosil.co

با سلام ممنون از سایت خوب و ارائه مطالب ارزندتون موفق و پایدار باشید دوست عزیز

غلامرضانجفی سولاری چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:04 http://gholamreza-najafi.com


نوحه های طنز ... !

در پلاژ دزفول و پادگان کرخه و پدافندی فاو غذای لشگر 7 ولیعصر(ع) یک روز در میان آبگوشت بود . البته نه مثل آبگوشت های امروزی !

بچه ها می پرسیدند نهار چیست ؟ هوشنگ و محول و شهرام می گفتند : آبببببببببببببببببببببببب گوشت . چون بیشترش آب بود و نه خبری از گوشت بود و نه خبری از نخود و لوبیا !

که در جبهه خبری از دسر و نوشابه و میوه هم نبود !

من و حسن بسی خاسته عزیز که معمولا برای مشکلات و کمبودهای زیبای جبهه اشعار طنز می سرودیم (بخوانید از خودمون در به کردیم ) بفکر چاره افتادیم و نوحه جالبی را سرویم و برای اولین صبحگاه گردان کربلا خواندیم و بچه ها هم که دلشان پر از این شوخی های طنز زیبا برای روحیه گرفتن و روحیه دادن ، بود محکم پا می کوبیدند و فریاد می زدند :

این است زبان حال رزمنده دلاور برادران مسئول از نو غذای کم داد تدارکات لشگر

ضمنا از جاده تا پادگان کرخه راه طولانی لشگر سرویس نداشت و کمتر خودروئی همه تردد میکرد لذا میگفتیم :

ای لشگر ولی عصر تا پادگان رسیدن یک لندکروز دیگر

...

گشتیم مریض و بی حال از بس به خط شدیم ما هموز نماز نخوانده به دو روان شدیم ما

در چادرهای پلا‍ژ دیگر پوسیده ایم ما فرار از این مصائب کی می شود میسر

...

لاو ژاکت های پاره پاروهای شکسته نه بشقاب و نه قاشق نه کتری و نه کاسه

نه آبی و نه ریکا ظروف ما نشسته فرار از این مصائب کی می شود میسر

تا خوب سرو صداهایمان را کردیم و گرد وخاکی بپا ساختیم و همه می خندیدیم و می آمذیم .

احمد پک زن که مسئول تدارکات گروهان قدس بود به شوشتری گفت : غلوم کتی واسیم در چادر حج اسماعیل (شهید حاج اسماعیل فرجوانی فرمانده ارزشمند گردان کربلا) سر به سرش ونیم ؟

و تمام گروهان مثلا به طور اتفاقی در کنار چادر حاجی ایستادیم و پاکوبان نوحه را از اول خواندیم و گردوخاکی بپاشد .

حاجی با لبخند زیبای همیشگی که دل از همه بسیجی های عاشقش می ربود از چادر بیرون آمد و من نوحه را قطع کردم و گفتم :

ا حاج آقا ... برای سلامتی فرماندهی صلوات ...

حاجی گفت : به به اینطوری می خواهید عملیات کنید ؟ از حالا فکر کمبودهائید ؟

احمد پک زن با زرنگی و شیطنت همیشگی فریاد زد :

کی خسته است ؟ همه فریاد زدند آمریکا

کی گشنه اس ؟ همه فریاد زدند آمریکا

کی اوگوشت خوره ؟ همه فریاد زدند آمریکا ... ! و سخت خندیدند و حاجی هم همینطور .

حاجی گفت : حالا شد . بسیجی آماده عملیات و شهادت که از کمبود حرف نمی زنه . فقط به تکلیف عمل می کنه و ... نصایح زیبای همیشگی که نشات گرفته از روح پاک و مطهر بسیجی واقعی داشت .

حسن بسی خاسته اشاره کرد نوحه بعدی رو بخونیم ؟ گفتم بخوونیم و شروع کرد :

لشگر ولی عصر آبگوشت بس است و ...

فریاد همه باز به شوخی بلند شد و پا کوبان از کنار حاجی گذشتیم ...

یاد لحظه لحظه ناب جبهه به خیر ...

خدایا به برکت آن ایام ما را از راه امام و انقلاب و شهیدان غافل مساز ...





amin سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:34 http://nasle3karbala.ir

سلام
خدا قوت
یه سر به ما بزنید

سلام
چشم حتما
خوشحال می شویم.
التماس دعا...

غلامرضانجفی سولاری دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:57 http://gholamreza-najafi.com

سلام

التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد