مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا....

زائر رضا دلت هوای مشهد نکرده ؟
یادش بخیر میرفتم حرم تا سحر میموندم اونجا . دلمو میدادم دست آقا .
اونایی که رفتن میدونن تو حرم میشه امام رضا رو دید نمیدونم ولی ...
وقتی میگن رئوفه وقتی میگن مهربونه راست میگن اصلا همش حس میکنم صفت غالب امام رضا همون مهربونی ایشون هست
وقتی دم در حرم می ایستی وقتی گنبد رو میبینی سرتو که خم میکنی دست که رو سینه میذاری با دلشکستگی میگی :

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا....


وقتی وسط سلام بغض گلوتو میگیره احساس میکنی آقا یه نگاه تو چشات میکنه
با همون مهربونیش دست رو سرت میکشه آرومت میکنه ...
خوش بحال اونایی که اینقدر بی تابی میکنن
دل رئوف حضرت طاقت نمیاره دیگه اونا رو تو آغوشش میکشه آرومشون میکنه........
کیه رفته مشهد امام رو ندیده؟ کی میتونه بگه رفتم و ندیدم ؟
محاله ... اونم امام رضا مگه مهمون نوازتر از اون میبینی ؟
قبل از اینکه مشهد برسی میاد استقبالت .
کیه که چشماش به ضریح خورده و جمال حضرت رو ندیده؟ مگه میشه ؟
جواب سلام که واجبه چطور سلامش کردی و جواب نشنیدی اون که جواب داد تو حواست کجا بود؟
چه صفایی داره وقتی آماده بشی برای حرم آروم آروم به نشانه احترام راه بری سرتو بندازی پایین وگرنه اینقدر عجله داری که دوست داری عین کبوتراش پرواز کنی بشینی رو گنبد طلا .. با هر قدم دلت تندتر میزنه .
میرسی به در حرم معنویت بهت غالب میشه در حرم رو میبوسی یه قدم میری جلوتر چشات که به گنبد نورانیش میفته بی تاب میشی سرتو خم میکنی سلام میکنی ...

صدای زمزمه زائرا رو میشنوی یه سری کنار باب المراد نشستن منتظر شفای مریضشون هستن ... تو هم دلتو ببند به ضریح مگه نمیخوای این دل مریض هم شفا بگیره مگه نمیخوای این دل پر معصیت با یه نگاه آقا پاک بشه دلی که جای هر کس و ناکس نیست دلی که بهت دادن گفتن پاک نگهش میداری جای خداست ... چقدر بهش بی توجهی کردی چقدر با گناه سیاهش کردی به حضرت بگو دستم از همه جا کوتاهه گفتن بیا پیش غریب الغربا منم اومدم اینجا یه عنایتی کن آقا

اگه دلت شکست یعنی اذن دخول رو گرفتی .
جلوتر میری هر چی به ضریح مبارک نزدیکتر میشی سر وصداها بیشتر میشه سر وصدایی که دوستش داری زمزمه ایی که برات آشناست همراه درد دلای مردم صدای بال ملائک هم شنیده میشه ........یه غم سنگینی رو دلت میشینه یه بغضی که نمیدونی چرا هر وقت به ضریح نزدیک میشی گلوتو میگیره یه حالی که شاید ناشی از غربت سلطان و شاه خراسان هست فقط یه جورا دوست داری سر رو شونه امام بذاری و تا صبح قیامت اشک بریزی .. به اوج بی نیازی میرسی دیگه هیچی نمیخوای از همه جا بریده شدی یه سبکی و یه احساس پاک یه آزادی از قفس بدن یه عروج از فضای پست دنیا ...

شاید ساعتها بگذره و تو حس نکنی نمیدونی کجا داری سیر میکنی کجا داری میری یا بهتره بگم کجا دارن تو رو میبرن فقط اونقدر روحت شفاف شده که یه چیزایی میبینی که قبلا نمیدیدی.......
.........یه دنیا شرمندگی یه دنیا خجالت از حریم کسی که دعوتت کرد و بهش قول میدی آدم بشی ولی وقتی برمیگردی ...
چقدر ادعاهای ما زیاده چقدر بوی ریا از کارامون میاد یه کار کوچولو میکنیم دوست داریم به همه بگیم من فلانم من چنانم با اخلاص خداحافظی ابدی کردیم!!! و دیدار به قیامت گفتیم با خودمون عهد بستیم هر جوری هست مانع ظهور بشیم فقط الکی الکی ادعا میکنیم منتظریم عاشقیم محبیم ... به کوچکترین بهانه ها دل همدیگه رو میشکونیم زود قضاوت میکنیم و تهمت میزنیم همدیگه رو وادار به دشمنی میکنیم حتی حرفای به ظاهر خداجویانه ما عمقش ریا و خودپسندی شده دوست داریم به همه بگیم ما عقل کلیم همه باید مثل ما بشن به هر کسی رسیدیم از خودمون گفتیم و گفتیم نشون دادیم خیلی به فکر اسلامیم و در واقع هیچ و پوچیم ... آخه چه بلایی سر ما اومده ؟ این خصلتها در شیعه علی چکار میکنه؟ جای این رذایل دل یه بچه شیعه که نیست ....
دلم بدجوری پره از اونایی که فکر میکردم ..... ولش کن بیخیال .
خودمم دست کم ندارم!!!

فردا که مولای ما ظهور کرد باید بهش جواب بدیم که چرا با کارامون هم فرج رو عقب انداختیم هم دل حضرت رو شکوندیم اونهم چجوری هی ادعا کردیم ما جزو ملائک مقربیم

اونایی که تازه از مشهد برگشتن اگه یه ذره هم عوض نشدن زیارتشون بی اثر بود مشهد رفتن که فقط دیدن ضریح و چند قطره اشک نیست حرم یعنی تحول یعنی عوض شدن یعنی حداقل یه قدم بالا رفتن ... زائر رضا دلت هوای مشهد نکرده ؟ دوست نداری دوباره دیوونگی کنی جلوی حرمش ؟ از خود بیخود بشی و رضا رضا کنی اونجا دیگه بهونه واسه اشک ریختن نیست راحت راحت یه گوشه میشینی و هر چی تو دلته خالی میکنی .. صفایی داره که جای دیگه پیدا نمیشه . خوش بحال اونایی که همیشه حال و هوای مشهد و حرم تو دل اوناست خوش بحال اونایی که دائم زمزمه زوار امام تو گوششونه . نماز که میخونن روحشون پر میکشه اونجا ...

دلم لک زده واسه اون کبوترا که بیقرار از اینور به اونور صحن و گنبد میپرن ... دلم تنگ شده واسه وقتی که وارد حرم میشدم ... دلم گرفته از آخرین خداحافظی که با حرم کردم وقتی که اینقدر دلم گرفته بود نتونستم جمله آخر رو بگم وقتی که نزدیک در شدم گفتن بریم طاقت نیاوردم باید میرفتم ولی دلم نمیذاشت سرمو که خم کردم بگم با اجازه من رفتم ‚ یاد سلام کردنام افتادم آخه من تازه اومدم هنوز هیچی نگفتم هنوز گیجم باورم نشده اومدم چرا با این عجله میگی برو من که هنوز کارت دارم علی بن موسی الرضا ... وای از اون وقتی که دیگه به هر ترتیبی شده از حرم میبرنت بیرون بریم دیگه داره دیر میشه .. ولی تو در عالم خودتی یه بغض تو گلوته که شکسته و چشمات اشک میریزه تو راه همش به فکر اون لحظاتی بودی که تو حرم گذشت اون حال و هوا اون صفای حرم ... صحنها ، سقاخونه ها ، خادمها ، کبوترا ، زائرا ... هر چند دقیقه سرتو برمیگردونی عقب یه نگاه به گنبد میندازی انگار یکی داره با تیشه به دلت میزنه ...

آخه تو که اینجوری منو آواره خودت کردی چطوری دلت اومد بگی برو تو که میدونی چه دلی دارم چرا نذاشتی بیشتر بمونم اصلا من حالا کجا برم برگردم به دنیا و شلوغی دست و پا گیرش؟ ولم نکن همه جا دستمو بگیر غریب الغربا ......

اللهم عجل بظهور الحجه التماس دعا
نظرات 5 + ارسال نظر
سیدمجتبیحسینی پنج‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 22:10

سلام
چطوری محمود؟

سلام آقای سید عزیز ( بابا نرگس)
چه عجبا از این طرفا .
اصفهانیها خوبه هستند
الحمدالله ما خوب هستیم
خیلی خوشحال شدم هنوز بچه های که مقداری از مسجد دور شده اند به واسطه کارهای زندگی باز هم به وبلاگ مسجد سر می زنند . و تجدید دیدار می کنند و یا خاطرات می کند.
آقا سید عزیز انشالله هر جا که هستید سالم و تندرست باشید .
نرگس خانم دختر کوچلوتو از طرف ما ببوس
التماس دعا...

رضا سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:50

اقای حبیبی همش یه عکس گذاشتین بس اون همه عکس چی شد

سلام آقا رضا
عکسهای که بچه ها گرفتند کیفیت ندارد. و نمی شود استفاده کنیم. نگران نباش در تدارک هستم از دیگر عکسهای که بچه ها گرفتند استفاده کنم. التماس دعا..

گروه فدائیان ثارالله جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 18:06

با عرض سلام وخسته نباشید خدمت آقای حبیبی . آقا محمود به قول خودمونی ها خسته نباشید کاکا. خیلی دلم برا آقا تنگ شده ما رو هم دعا کنید بریم حرم . ان شا الله با هم بریم حرم

سلام آقا سید انشالله نصیبتان بشود مجدد بروید مشهدالرضا به پابوسی آقا امام رضا (ع) و بعد از آن هم برات کربلا را از آقا بگیرد و برید کربلا.انشالله.التماس دعا...

غلامرضانجفی سولاری - اهواز جمعه 14 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:40 http://gholamreza-najafi.com


بیاد جانباز شهید علیرضا سراج

برادر عزیز رزمنده شاهپور صفائی که خود داغ برادری چون شهید بزرگوار شهرام صفائی را در عنفوان جوانی دیده و کمرش از آن مصیبت بزرگ خم است موضوعی را مطرح کرد که نتوانستم از آن بسادگی بگذرم .

ایشان که مراودات زیادی با شهید علیرضا سراج داشت و در ایامی که کمتر به این عزیز سفرکرده سری می زدیم ایشان مکررا و مرتبا به این شهید بزرگوار سرکشی میکرد و دوستان نزدیکی بودند .

مصیبت شهادت علیرضا سراج اگر چه برای خود او فیض عظمی بود ولی برای خانواده و دوستان بس سنگین بود و شاهپور بیش از دیگران از شهادتش متاثر و اندوهگین شد .

این شهید مظلوم که از سال 1365 در عملیات کربلای 4 جانباز 70% ویلچرنشین بود در بهمن ماه 1390 بر اثر شدت جراحات ناشی از جنگ تحمیلی پس از سالهای طولانی مرارت و سختی بشهادت رسید .

او می گفت : چند بار بر مزار شهید علیرضا سراج رفتم و از او خواستم تا بمن بگوید آیا در عالم برزخ او را جزء شهدا پذیرفته اند یا نه ! می گفت : خیلی برایم مهم بود که این را بدانم .!

چند روزی از آخرین باری که برمزارش این درخواست را کردم گذشته بود که خواب دیدم در مسجد در کنار تمام بچه های قدیمی جنگ هستم و علیرضا هم کنارم ایستاده است و همانند ایام جنگ هر از گاهی خبر شهادت یکی از دردانه های مسجد را از جبهه به مسجد می آورند .

یکی وارد می شد و می گفت : بچه ها اسفندیار کیانپور بشهادت رسید و همه متاثر شده و می گریستند و ... یکی دیگر وارد میشد و می گفت : بچه ها ، عزیز دشت بزرگ هم بشهادت رسید .

به همین ترتیب خبر شهادت یکایک شهدای مسجد را آوردند و همانگونه متاثر می شدیم که ناگهان یکی وارد مسجد شد و گفت : بچه ها علیرضا سراج هم شهید شد .

من با تعجب و فورا برگشتم تا او را یکبار دیگر ببینم که دیدم او در کنارم نیست ! و همانند شهابی از کنارم به آسمان پرکشید ...

با چشمانی اشکبار از خواب بیدار شدم و یکبار دیگر از داغ فراغش خود را اشکباران دیدم و دانستم که او با یکدنیا درد و مشقت و سختی دوران جانبازی قطع نخاع مگر ممکن است جزء شهدا نباشد ؟

سیدشهیدان اهل قلم در گوشمان زمزمه کرده است که : پرستو که زندگیش را درکوچ می داند از ویرانی نمی هراسد ! امید که ماهم پرستوی خوبی چون علیرضا برای زمانه خویش باشیم .

خوشا به سعادت او که هم اینک در صف سربازان جانبرکف خمینی کبیر در بهشت برین متنعم است . روحمان با یادش شاد و برای شادی روح عزیزش صلوات ...
kimia

لیث چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:45 http://leis1372.blogfa.com

دوست دارم برم مشهد ولی توفیق نیست

من وبلاگتون رو لینک کردم منتظرم که شما هم وبلاگ مرا لینک کنی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد