ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
به خاطر نمازهای اول وقتم اینجا هم فرمانده ام
جاده های کردستان آنقدر ناامن بود که وقتی میخواستی ازشهری به شهر دیگر،مخصوصا در تاریکی حرکت کنی باید آخرین سرعت ماشین را میگرفتی وپشت سر را هم نگاه نمیکردی.ولی اگر زین الدین همراهت بود موقع نماز باید کنار جاده می ایستادی تا نمازش را بخواند،هیچ راهی نداشت.بعداز شهادت زین الدین یکی از دوستان خوابش را دیده بود که درمکه درحال زیارت بود ویک عده هم همراهش بودند.درهمان حال به شهید گفته بود:"شمااینجاچه میکنی؟" زین الدین جواب داده بود:"به خاطر نمازهای اول وقتم اینجا هم فرمانده ام."
برادر حبیبی نژاد مطالب بسیار اموزنده وخوبی را در وبلاگ قرارمیدهید .بابت زحمات خالصانه کمال تشکر وقردانی را داریم.