ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
* نامه ای به بهشت *
با با علی سلام. دلم خیلی خیلی برات تنگ شده . امروز سی روزه که رفتی .
بابایی چرا از پیشم رفتی پیش خدا. حتماً از دستم ناراحت شدی آخه وقتی رو ویلچر بودی غصّه می خوردم دلم می خواست دنبالم بدویی یا بغلم کنی پرتم کنی بالا.
بابا نمی خوام باهام بازی کنی ، نمی خوام اذیّت بشی فقط بیا
پیشم باش، رو ویلچر باش، اما باش .
وقتی تهران بودی ، به خدا می گفتم: من بمیرم اما بابام نمیره .
خانم معّلمم میگه: ....
خانم معّلمم میگه: خدا بچه ها رو خیلی دوست داره اما بچه های شهیدان رو بیشتر دوست داره. یعنی خدا تور برد که منو بیشتر دوست داشته باشه؟
من خدا رو خیلی دوست دارم اما تو رو هم خیلی دوست دارم.
راستی بابا، مامانت خوبه؟ الان پیش مامانتی یا پیش دوستات؟
بابا جایی ت درد نمی کنه؟ دیگه درد نداری؟ نفست خوبه؟
باشه بابا اگه پیش مامانت با دوستات خوبی، منم تحّمل می کنم اما بابا ندیدنت خیلی خیلی سخته.
آخه تا قیامت نمیشه ببینمت. به مامان میگم: قیامت کی میشه؟
مامان میگه : تا مهدی نیاد قیامت نمیشه.
دیگه منم دعا می کنم، مهدی بیاد بعد زود قیامت بشه ببینمت.
بابایی خوش بحالت که تو بهشتی، اینجا هیچ خوب نیست.
نامه رو هیشکی نخونده، اول تو بخون برا مامانت هم بخون .
بابایی از مامان پرسیدم: یتیم یعنی چی ؟
مامان گریه کرد گفت: یعنی مظلومیّت، یعنی کربلا، یعنی رقیه
بعد منم فهمیدم خدا خیلی دوستم داره که شدم مثل رقیه
بابا بغلم کن . دلم برات یک ذره شده. دوستت دارم بابایی.
از طرف مبینا سراج دختر شهید علی رضا سراج 22/12/90
سلام..بااجازه به عنوان ادای دین به این شهید بزرگوار این مطلب رو بر میدارم...با نهایت سپاس و تشکر که این شهید بزرگوار رو معرفی کردین
سلام آقای ساعدی عزیز
خوشحال می شویم.
التماس دعا...
مبینای عزیز،
نامه ات درد ما را تازه کرد. خدا به تو و مامان صبر بدهد. تو خوب می دونی که بابای مهربونت (بخصوص این اواخر) چقدر درد کشید. خدا بابا را پیش خودش برد تا دیگه درد نکشه و در کنار بهترین بندگان خدا در بهشت آرامش پیدا کنه اگرچه تحمل این جدایی برای شما بسیار سخت است ولی مطمئن باش بابا از اونجا شما را می بینه و براتون دعا می کنه.
مبینای عزیز،
خانم معلمت چه خوب گفته که خدا همه بچه ها را دوست داره اما بچه های شهدا رابیشتر دوست داره. می دونی چرا؟ چون باباشون را در راه خدا از دست دادند. مبینا جون فرزند شهید بودن افتخاری است که نصیب هر کسی نمیشه.
مبینای عزیز،
پیش از این عزیز ما بودی و حالا عزیزتری. برای تو و مامان بزرگوارت در این اولین بهار بی بابا از خداوند شهدا و رستگاران، سلامتی و سعادت مسألت می کنم.
آقای دکتر سلام سال نو را به شما و خانواده محترمتان تبریک عرض می نمائیم. از ارسال پیام بسیار زیبای شما کمال تشکر را داریم. ممنونم التماس دعا...
علی جان سلام . بخدا دلم برات تنگ شده . دلتنگ آن خنده های قشنگ .آن دل مهربانت .آن چهره معصومانه .علی جان دستمان تنگ و خالیست شفاعت یادت نره . دست بچه های مسجد و دست اندکاران سایت درد نکند و خداقوت به همه آنها عرض میکنم -خداوند تعجیل در فرج آقا عنایت کند و سایه مقام معظم رهبری مستدام باد-یاعلی
سلام آقای دشت بزرگ عزیز
خوشحال شدیم .انشالله شفاعت شهدا نصیب ما هم بشود . التماس دعا...
علی جان ؛سرباز فداکار خمینی؛ آرام باش که روزگاری نه چندان دور رجعت دیگرباره تورا به نظاره خواهیم نشست که با سپاهیانی از شهیدان به یاری منتقم ثارالله خواهی شتافت ......
سلام میشه لطف کنید این شهید بزرگوار رو معرفی کنید.
ممنون
«شهیدعلیرضا سراج» جانباز صبور اهوازی که پس از سالها تحمل درد و رنج ناشی از مجروحیت به شهادت رسید
جانباز قطع نخاع «علیرضا سراج» از رزمندگان گردان کربلای لشکر حضرت ولیعصر(عج) خوزستان بود که به یاران شهیدش پیوست.
شهید سراج، علاوه بر اینکه مجروحیت شدید در ناحیه نخاع را چون مدالی پرافتخار برسینه داشت، مدتی بود که به دلیل از کار افتادن کلیههایش، مشکلات ریوی و تنفسی در بخش مراقبتهای ویژه در یکی از بیمارستانهای تهران بستری بود.
او از رزمندگانی بود که با وجود سن کم، غیرتمندانه به دفاع از دین و میهن خویش برخاست و به درجه رفیع جانبازی نایل شد؛ شهید سراج بیش از دو دهه با درد و رنجهای عاشقانه و مردانهاش ساخت که گوئی گوهری ناب را در سینه میپروراند و چنان قدر این گوهر را میشناخت که پیش کسی از وجود آن دم برنمیآورد!
جانباز، علی سراج از رزمندگان گردان کربلاست که از سال 61 وارد گردان شد و تا اواخر جنگ جبهه ها را رها نکرد
در کربلای4 خالصانه جنگید و پاداش خود را با که کسب درجه جانبازی و شیمیایی کسب کرد.
شهید علی سراج با 70 درصد جانبازی و قطع نخاعی و همچنین شیمیایی سالهای پس از جنگ را با سختی و مرارت طی کرد و در برابر هجوم انواع بیماریها، مقاومت نمود و با همه مشکلات موفق به اخذ مدرک کارشناسی گردید و اجر و پاداش خود را با شهادت دریافت کرد.
می دانی از دیماه ۱۳۶۵ بر روی ویلچر نشستن یعنی چه ؟
می دانی درست هنگامی که داغ دهها شقایق مظلوم بر دلت نشسته و بدلیل جراحتهای سخت نتوانی به جبهه بروی یعنی چه ؟
می دانی تلخی هجران و دوری یاران عاشق را ؟
می دانی زندگی یک جانباز ۷۰ درصد چقدر دشوار است ؟
می دانی همسر و فرزند جانباز ویلچرنشین چه مشقاتی دارند ؟
جانباز سرافراز جنگ تحمیلی علیرضا سراج بعد از تحمل سالها درد و رنج بالاخره در روز ۲۲ بهمن از دنیای فانی آزاد شد و به امام و یاران شهیدش پیوست ...
کسی هست که بگوید از علیرضا کوچکترین گله ای از روزگار و سختی هایش شنیده است ؟
کسی هست که دیده باشد علیرضای مظلوم برای لحظاتی ذکر وشکرش بدرگاه معبودقطع شده باشد ؟
نه فقط ناشکر و ناراحت نبود بلکه با دیدن چهره مطمئن و آرامش حقیقتا ، آرامشی خاص به تو دیکته می شد !
وقتی خبر عروج ملکوتی جانباز دلاور سپاه اسلام علیرضا سراج را شنیدم
آیه شریفه "یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی "
در ذهنم مرور شد و نگاه زیبای شهید بزرگوار شهرام صفائی که از از این وصل خوشنود است
دلم را برایشان تنگ کرد .
امشب شهید علیرضا سراج که با مظلومیتی خاص زیست و با مظلومیت بیشتری هم از این
دنیای فانی پرواز کرد میهمان شهیدان گردان کربلای اهواز و شهیدان عزیز مسجد حضرت ابالفضل(ع)است و جمعشان جمع است ...
می دانی امشب چقدر بر همسر فداکار و فرزند عزیزش جانکاه است ؟
خداوندا مرگ ما را اینگونه زیبا قرار بده تا با مشقات فراوان در راه عشق به تو و وصول به
وجه الله این چنین سبکبال به سویت پرواز کنیم ...
روح مطهرش شاد باد .
این شهید بزرگوار از شهدای مسجد حضرت ابوالفضل (ع) می باشد. التماس دعا...
سلام!!!
مسئولین از خجالت آب بشوند بروند زیر زمین.همین!!!
سلام . ممنون که نامه رو تایپ شده گذاشتید .
خدا خیرتون بده .
من این پستتون میخوام استفاده کنم البته با اجازتون.
سلام
دنیا دنیا دلم شکست
خداوندا خودت یاریشان بفرما