و آنان که عارف شدند به آسمانها پر کشیدند...
بسم الله...
امشب اندیشه ام گوئی سوار بر چرخ گردون تاب فلک را کام می گرفت ومن بی خبر از همه جا...
شبِ قدر،تقدیرِ من با شهدا رقم خورده بود.... ومن باز هم گیج میزدم!
خدایا چه می کنی با من!
من که خودم ،بهتر از همه خودم را می شناسم !!!
زمان به نقطه ی حساس خود رسید! عرفه آمد والتماس بردن زمینی ها را می کرد....
وآنان که عارف شدند به آسمانها پرکشیدند.....
ودوباره باز، من ماندم ومنیّت هایم !!!!
شرمنده شهدا