مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

اشتباهی

تلفناشتباهی


اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم، اومدم معذرت‌خواهی کنم هی می‌گفت: علی جان تویی، هی می‌گفتم: ببخشید مادر اشتباه گرفتم، باز می‌گفت: رضا جان تویی مادر، می‌گفتم: نه مادر جان اشتباه شده ببخشید، اسم سوم رو که گفت دلم شکست، گفتم: آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم. اونقدر ذوق کرد که چشام خیس شد.

 

نکته: چه مادر و پدرها و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایی که چشم انتظار یه تماس کوچولو از ماها هستن. ازشون دریغ نکنیم.

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:37

سلام علیکم برجمیع برادران پایگاه امام خمینی (ره)
باخواندن این داستان یاد پیرزنی افتادم که منزلشان روبروی مسجدبود .شهید عزیزدشت بزرگ همیشه به او کمک میکردونظری خواص به اوداشت به گونه ای که بین بچه ها معروف شده بود به
نه نه عزیز.خداییش اونم فکرکنم عزیزروبیشتر از بقیه بچه های مسجد دوست داشت .خدارحمتش کنه ویاد همه شهیدان خوب مسجد حضرت ابوالفضل (ع) بخیر.یاعلی

با عرض سلام خدمت برادر بزرگوارم جناب آقای محرابی عزیز
ممنونم از اینکه به وبلاگ مسجد سر زدید. خاطره بسیار زیبای بود . کاشکی همه مثل شما هنوز هم به یاد شهدای عزیز بودند . این باعث افتخار ما است که برادران بزرگواری همانند شما داریم. و از نظرات و تجربه شما استفاده میکنیم. التماس دعا... مشتاق دیدار ...

علیرضا احتیاطی سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:53 http://ttsardar.blogfa.com

خیلی دلم شکست اشک منم درآوردی

دشت بزرگی سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:29

مطلب جالبی بود انشاالله شاهد مطالبی از نوع بیشتر باشیم.
زیرامن بلافاصله به مادرم زنگ زدم واحوالش را پرسیدم و صله رحم را بجا آوردم

الحمدالله ... التماس دعا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد