مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

ورع و پارسایى امام سجاد(ع)

ورع و پارسایی امام سجاد (ع)

و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما (1)

خاندان پیغمبر به پیروى از سید و مهتر خود در عبادت پروردگار اهتمامى خاص داشتند.

قرآن به پیغمبر اسلام امر کرد که پاسى از شب را به نماز بگذراند تا آنکه خدا او را به مقامى محمود برساند (2) و او چنان در کار عبادت اهتمام ورزید که قرآن به دلداریش آمد. «ما أنزلنا علیک القرآن لتشقى» (3) پس از او امامان دین سیرت جد خود را زنده نگاه داشتند و در میان آنان گذشته و از على بن ابى‏طالب و على بن الحسین (ع) در کثرت عبادت امتیازى خاص یافته است، چنانکه از لقب‏هاى او سید العابدین، سید الساجدین و ذوالثفنات است. او بیشتر شب‏هاى عمر خود را به نماز و طاعت خدا گذرانیده. ابن شهرآشوب به اسناد خود از طاوس فقیه آرد:

او را دیدم از شامگاه تا سحر طواف و عبادت کرد. چون اطراف خود را خالى دید به آسمان نگریست و گفت «خدایا ستاره‏هاى آسمانت فرو رفتند و دیده‏هاى آفریدگانت خفتند. درهاى تو به روى خواهندگان باز است! نزد تو آمدم تا مرا بیامرزى و بر من رحمت کنى! و در عرصات قیامت روى جدم محمد (ص) را به من بنمایانى!» سپس گریست و گفت «به عزت و جلالت سوگند، با معصیت خود قصد نافرمانى ترا نداشتم و درباره تو در تردید و به کیفر تو جاهل نبودم. و عقوبت تو را نمى‏خواستم. اما نفس من مرا گمراه کرد و پرده‏اى که بر گناه من کشیدى مرا بر آن یارى داد. اکنون چه کسى مرا از عذاب تو مى‏رهاند؟ و اگر رشته پیوند خود را با من ببرى به رشته چه کسى دست زنم؟ چه فرداى زشتى در پیش دارم که باید پیش روى تو بایستم!»

«روزى که به سبکباران می گویند بگذرید و به سنگین‏باران می گویند فرود آیید، آیا با سبکباران خواهم گذشت؟ یا با سنگین‏باران فرود خواهم آمد؟ واى بر من هرچه عمرم درازتر مى‏شود گناهانم بیشتر می گردد و توبه نمی کنم. آیا هنگام آن نرسیده است که از روزگارم شرم کنم.» سپس گریست و گفت:

أتحرقنى بالنار یا غایة المنى

فأین رجائى ثم أین محبتى

أتیت بأعمال قباح ردیئة

و ما فى الورى خلق جنى کجنایتى (4)

پس گریست و گفت: پاک خدایا ترا نافرمانى مى‏کنند، چنانکه گویى ترا نمى‏بینند. و تو بردبارى مى‏کنى چنانکه گوئى ترا نافرمانى نکرده‏اند. با بندگانت چنان نکوئى می کنى که گوئى به آنان نیازمندى و تو اى سید من از آنان بى‏نیازى.

سپس به مسجد رفت. من نزد او رفتم سرش را بر زانوى خود نهادم و چندان گریستم که اشکم بر گونه‏هایش روان شد. برخاست و نشست و گفت کیست که مرا از یاد پروردگار بازمی دارد؟

ـ من طاوس هستم اى فرزند رسول خدا. این جزع و فزع چیست؟ بر ما است که چنین زارى کنیم لیکن به جاى عبادت، جنایت و نافرمانى پیشه مى‏سازیم. پدرت حسین بن على است! مادرت فاطمه زهراست! جدت رسول خداست! به من نگریست و گفت:

ـ طاوس! هیهات هیهات. از پدر و مادرم مگو! خدا بهشت را براى فرمانبرداران و نیکوکاران آفریده اگرچه بنده حبشى باشد. و آتش را براى کسى که او را نافرمانى کند آفریده هرچند سید قریشى باشد.

مگر کلام خدا را نشنیده‏اى که «فإذا نفخ فى الصور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون» (5) .

به خدا فردا جز عمل صالح، چیزى تو را سود ندارد. (6)

مفید از عبدالله بن محمد قرشى روایت کند:

چون على بن الحسین وضو می گرفت رنگش زرد مى‏شد. بدو می گفتند تو را چه می شود؟ می گفت:

ـ می دانید مى‏خواهم پیش چه کسى برپا بایستم؟ (7)

نافله‏هایى را که در روز از او فوت شده بود در شب قضا می کرد و مى‏فرمود:

ـ فرزندانم! این نماز بر شما واجب نیست ولى دوست دارم شما بر کار خیر عادت کنید و آن را ادامه دهید. (8)

زهرى می گفت:

در روز قیامت ندا می دهند سید عابدان زمان خود برخیزد. در آنوقت على بن الحسین خواهد برخاست (9) .

مردى به سعید بن مسیب گفت: با ورع‏تر از فلان ندیدم!

ـ على بن الحسین را دیدى؟

ـ نه!

ـ اگر دیده بودى می گفتى با ورع‏تر از او ندیدم (10)

هرگاه نام او برده مى‏شد مى‏گریست و مى‏گفت زین العابدین (11) و مى‏گفت، سید عابدان على بن الحسین است (12) .

روزى در سجده بود، آتش در خانه‏اش افتاد. بدو گفتند یابن رسول الله آتش. آتش! و او همچنان در سجده بود تا آتش خاموش شد. بدو گفتند:

ـ چه چیز تو را از آتش به خود مشغول کرد؟

ـ آتش آخرت (13)

روزى طفلى از او در چاه افتاد و او در نماز بود، چون از نماز فارغ شد گفت:

من متوجه نشدم، چه با پروردگارى بزرگ به مناجات مشغول بودم. (14)

خادمه او گوید نه شب براى او رخت‏خوابى گستردم و نه در روز براى او سفره‏اى نهادم. (16)

مفید از طاوس آرد که: شب داخل حجر اسماعیل شدم. على بن الحسین نیز به حجر آمد و به نماز ایستاد. چون به سجده رفت با خود گفتم مردى صالح از بهترین اهل بیت است، بشنوم چه می گوید. و شنیدم که در سجده مى‏گفت: بنده تو در آستانه تو است. مستمند تو در آستانه تو است. گداى تو در آستانه تو است. خواهنده از تو در آستانه تو است. (17)

طاوس گوید این دعا را در هیچ اندوهى نخواندم مگر آنکه برطرف شد. (18)

اصمعى گوید: شبى گرد خانه کعبه مى‏گشتم. جوانى نیکو صورت را دیدم که بر پرده کعبه چسبیده بود و می گفت:

خدایا. دیده‏ها خفته و ستاره‏ها به فراز آمده است. تو پادشاه زنده و قیومى!

پادشاهان درهاى خود را بسته و نگهبانان بر درها گمارده‏اند و درهاى تو بروى خواهندگان گشوده است. آمده‏ام تا بر من بدیده رحمت بنگرى که تو أرحم الراحمین هستى! سپس گفت:

یا من یجیب دعا المضطر فى الظلم

یا کاشف الضر و البلوى مع السقم (19)

قد نام وفدک حول البیت قاطبة

و أنت وحدک یا قیوم لم تنم (20)

أدعوک رب دعاء قد أمرت به

فارحم بکائى بحق البیت و الحرم (21)

إن کان عفوک لا یرجوه ذو سرف

فمن یجود على العاصین بالنعم (22)

روزى فرزندش ابوجعفر نزد او رفت. پدر را دید که از شب‏زنده‏دارى بسیار به رنگ زرد درآمده، و دیدگانش از گریه فراوان چرک کرده و پیشانى او پینه بسته. بینى وى از سجده خراشیده و پاهایش از ایستادن بسیار ورم کرده. چون پدر را بدین حال دید نتوانست گریه خود را نگاه دارد. پدر بدو نگریست و گفت:

ـ فرزندم آن صحیفه‏ها را که اعمال على بن ابى‏طالب در آن ثبت شده به من بده! اوراق را بدو دادم. لختى بدان نگریست و با گرفتگى خاطر گفت:

ـ چه کسى توانائى عبادت على بن ابى‏طالب را دارد (23)

روزى جابر به دیدن او رفت و گفت:

فرزند رسول خدا. نمی دانى خدا بهشت را براى شما و دوستداران شما و دوزخ را براى دشمنان شما آفریده است؟ این چه رنجى است که بر خود هموار می کنى؟ و خود را این چنین به سختى مى‏افکنى؟ امام پاسخ داد: اى یار رسول خدا نمی دانى که پروردگار گناهان رسول خدا را بخشید با این همه او کوشش خود را در عبادت از دست نداد و چندان خدا را عبادت کرد که ساق هاى او ورم آورد . گفتند تو چنین می کنى و خدا گناهان پیشین و واپسین تو را بخشیده است[ تو که گناهی نداری چرا این چنین عبادت می کنی؟] فرمود:

ـ آیا بنده سپاسگزارى نباشم؟

جابر چون دید نمیتواند با چنین سخنان على بن الحسین را از رنج عبادت باز دارد گفت:

فرزند پیغمبر خود را هلاک مکن! تو از خاندانى هستى که مردم بدانها بلا را از خود دور مى‏سازند و از خدا رحمت مى‏طلبند!

ـ من به راه پدرانم مى‏روم. (24)

على بن عیسى اربلى از یوسف بن اسباط و او از پدرش روایت کند که:

به مسجد کوفه درآمدم. جوانى با پروردگار خود مناجات می کرد و در سجده مى‏گفت که:

چهره من خاک آلوده آفریدگارم را سجده مى‏کند، و سزاوار است که چنین کند. نزد او رفتم على بن الحسین (ع) بود. چون سپیده بامداد دمید و نزد او رفتم و گفتم فرزند رسول خدا ! خودت را عذاب مى‏دهى و خداوند چنین فضیلتى به تو بخشیده است؟

گریست و گفت از اسامة بن زید از رسول خدا روایت کند که روز رستاخیز همه دیده ها گریانست مگر چهار دیده: دیده‏اى که از ترس خدا بگرید. دیده‏اى که در راه خدا کور شود. دیده‏اى که بدانچه خدا حرام کرده ننگریسته باشد. دیده‏اى که شب را بیدار و در سجده باشد. خدا بدین دیدگان بر فرشتگان مباهات مى‏کند و می گوید:

به بنده من بنگرید. روح او نزد من و تن او در طاعت من است. از خوابگاه برخاسته از بیم عذاب من مرا مى‏خواند و طمع در رحمت من دارد.

پس اربلى در ذیل این حدیث نویسد: این روایت چنین ضبط شده، اما به گمان من على بن الحسین جز همراه پدر خود به عراق نرفت و چون پس از شهادت پدر به کوفه رسید در بند دشمن بود و نمى‏توانست به مسجد کوفه رود و در آنجا نماز بخواند. (25)

در کتابهاى دعا از جمله در فرحة الغرى تألیف سید بن طاوس، و مصباح المتهجد شیخ طوسى، دعا و زیارت‏نامه‏هائى از طریق ابوحمزه ثمالى از امام سجاد روایت شده است. مشهورترین این دعاها، دعاى معروف به ابوحمزه است که خواندن آن در سحرهاى ماه رمضان استحباب دارد . ابوحمزه ثمالى از تابعین و از زاهدان مقیم کوفه بوده است، لیکن چنانکه مؤلف کشف الغمة نوشته است (26) گمان نمیرود امام على بن الحسین پس از سال شصت و یکم هجرى به کوفه آمده و در آن شهر اقامت کرده باشد.

در روضه کافى حدیثى از طریق ابوحمزه نقل شده است که: نخست آشنائى من با على بن الحسین این بود، که دیدم مردى از باب الفیل (یکى از درهاى مسجد کوفه) درآمد چهار رکعت نماز خواند. من به دنبال او تا بئر الرکوه «نزد خانه صالح بن على» رفتم در آنجا شترى زانو بسته با غلامى سیاه بود. پرسیدم:

ـ این کیست؟

ـ على بن الحسین است!

نزدیک او شدم. سلام کردم. پرسیدم:

ـ براى چه به شهرى آمده‏اى که پدر و جدت در آنجا کشته شده است؟

ـ پدرم را زیارت کردم و در این مسجد نماز خواندم و اکنون عازم مدینه هستم (27) .

ظاهرا این حدیث همانست که در مفاتیح الجنان در سند زیارت مطلقه امیرالمؤمنین على علیه السلام از فرحة الغرى با تفصیل بیشترى نقل شده است.

و باز در فرحة الغرى اول باب چهاردهم روایتى از طریق جابر جعفى از امام محمد باقر (ع) آمده است که:

پدرم على بن الحسین براى زیارت قبر امیرالمؤمنین به «مجاز» در ناحیه کوفه رفت. و در آنجا ایستاد و گریست و گفت: السلام علیک یا أمین الله فى ارضه و در دنباله این روایت سید از مزار ابن قره نقل کند که: امام باقر گفت پدرم على بن الحسین پس از شهادت پدرش در بادیه خیمه‏اى موئین برافراشت و از آنجا براى زیارت پدر و جد خود به عراق میرفت و کسى نمیدانست. و من در یکى از سفرها با او بودم (28) و این روایت سند زیارت امین الله (از زیارت‏هاى معروف) است.

اگر در انتساب روضه به کلینى تردیدى نکنیم و اگر روایت‏هاى سید را از جهت سند درست بدانیم باید آمدن امام على بن الحسین (ع) بکوفه را بین سالهاى 67 ـ 74 فرض کنیم که سالهاى حکومت حارث بن ربیعه، بشر بن مروان و عبدالله بن خالد بر این شهر و دوره بى‏ثباتى حکومت‏هاى عراق و عدم تسلط کامل دمشق بر ایالت‏ها بوده است زیرا:

1 ـ امام على بن الحسین پس از بازگشت از شام تا پایان زمامدارى یزید در مدینه بسر برده است و در واقعه حره حاضر بود و خاندان‏هایى را از مردم شهر پناه داد.

2 ـ پس از مرگ یزید کوفه دستخوش آشوب و انقلاب گردید (64 ـ 67) و در این مدت هم امام على بن الحسین در مدینه به سر برده است زیرا مختار پس از تسلط بر کوفه بدو نامه نوشت و از وى خواست رخصت دهد تا دعوت به نام او آغاز گردد.

3 ـ در دوره حکومت بیست ساله حجاج بر کوفه (75 ـ 95 ه.ق) ظاهراً امام على بن الحسین بدین شهر نیامده. چه از یکسو دشمنى حجاج با او و خاندان او آشکار است و از سوى دیگر با مراقبت‏هاى دقیق وى بر شهر و سیاست انتظامى که پیش گرفت (29) ممکن نبود على بن الحسین به کوفه درآید و آمدن او از دیده جاسوسان حجاج پنهان ماند. و اگر او را می دیدند مسلماً نزد حجاج میبردند.

احتمال آمدن آن حضرت به کوفه تنها در فاصله سال هاى 67 ـ 74 میسر است اما فرض بهتر و دقیق‏تر اینست که بگوئیم ابوحمزه در سفرهاى مکرر خود به مدینه شرف ملاقات امام را یافته و دعاها و روایت‏ها را در آنجا از او آموخته است. (و العلم عند الله) .

پى‏نوشت‏ها:

1. آنان که براى خشنودى خدا شب را به ایستادن و یا سجده کردن به پایان مى‏برند. (الفرقان : 64)

2. و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا (الاسراء: 17)

3. طه: 2

4. اى نهایت آرزوى من آیا مرا بآتش مى‏سوزانى؟ پس امید من چه؟ و محبت من کحاست؟ چه کارهاى زشت و ناپسندى کردم. هیچکس از آفریدگان جنایتى چون من نکرده است.

5.گاهى که در صور دمیده شود، میان آنان پیوندى نباشد و یکدیگر را نپرسند (مؤمنون: 101) .

6. مناقب ج 4، ص .151 بحار ص 81 ـ 82

7. ارشاد ج 2 ص 143 و نگاه کنید به عقد الفرید ج 3 ص 103 و صفة الصفوه ج 2 ص 52 و حلیة الاولیاء ج 3 ص 133 و مناقب ج 4 ص 150 و نگاه کنید به خصال ص 616 و علل الشرایع ص 232 و الصواعق المحرقه ص 200 و بحار ص .79

8. کشف الغمه ج 2، ص 85 و صفة الصفوة ج 2 ص .53

9. کشف الغمه ج 2 ص 106

10. کشف الغمه ج 2 ص 80 و صفة الصفوة ج 2 ص .56 حلیة الاولیاء ج 3 ص 141

11. کشف الغمه ج 2 ص .76

12. ارشاد ج 2 ص .145

13. کشف الغمه ج 2 ص .74 صفة الصفوة ج 2 ص .52 مناقب ج 4 ص 150

14. کشف الغمه ج 2 ص 107

16. علل الشرائع ص .232 بحار 67

17. عبیدک بفنائک. مسکینک بفنائک.فقیرک بفنائک. سائلک بفنائک.

18. ارشاد ج 2 ص .144 کف الغمه ج 2 ص .80 صفة الصفوة ج 2 ص 56 مناقب ج 4 ص .148 اعلام الورى ص 261

19. اى که مى‏پذیرى درماندگان را که در تاریکى دعا می کنند

اى زداینده سختى و بیمارى و گزند

20. مهمانان تو همگى گرد در خانه تو خوابیده‏اند

و تو نمى‏خوابى اى یکتاى بى‏مانند

21. ترا مى‏خوانم چنانکه فرموده‏اى اى پروردگار

به حق خانه و حرم برگریه من رحمت آر

22. اگر امید غرقه در گناه، از بخشش تو برخیزد

چه کسی بر گناهکاران باران رحمت ریزد؟ (مناقب ج 4 ص 150)

23. ارشاد ج‏2 ص 143

24. امالى شیخ طوسى ج 2 ص 250

25. کشف الغمه ج 2 ص 99 ـ .100 بحار ج 46 ص 100

26. ج 2 ص 100

27. روضه کافى. ص 255 تذکر دانشمند معظم جناب آقاى حاج شیخ محمد تقى شوشترى دامت برکاته

28. از نامه حضرت آقاى شوشترى

29. نگاه کنید به تاریخ تحلیلى اسلام ص 182 به بعد.

کتاب: زندگانى على بن الحسین صفحه 139

نویسنده: دکتر سید جعفر شهیدى

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد