مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

عیدی از دست آقا ابوالفضل علیه السلام

 عیدی از دست آقا ابوالفضل علیه السلام  

ایام عید بود. دقیقاً یادم نیست چه سالی، ولی آن شب مصادف شده بود با شب ولادت آقا امام رضا(ع). در سنگر بچه‌های 31 عاشورا مراسم جشنی برپا شد. آخر مراسم، نوبت من شد که بخوانم. نمی‌دانم چرا، اما دلم دامن‌گیر آقا قمر بنی‌هاشم شد. توسلی پیدا کردیم به جانب آقا. عرض کردم: ارباب! شما مزه شرمندگی رو چشیده‌اید نگذارید ما شرمنده خانواده شهدا شویم. مراسم تمام شد. صبح قرار شد پای کار برویم. از بچه‌ها پرسیدم: رمز امروز به‌نام که باشد؟ فکر می‌کردم همه می‌گویند «یا امام رضا». آخر آن روز، روز ولادت آقا بود. اما حاج آقای گنجی گفت: بگو یا اباالفضل. گفتم: امروز روز ولادت امام رضا(ع) است. ایشان گفت: دیشب به آقا متوسل شدیم.  

امروز هم به‌نام ایشان می‌رویم عیدی را از دست آقا بگیریم. یا اباالفضل را گفتیم و حرکت کردیم.

محل کار، دژ امام محمد باقر(ع) در طلائیه بود. کار را شروع کردیم. اولین شهید بعد از چند دقیقه کشف شد. بسیار خوشحال شدیم. اما آنچه حواسمان را بیشتر به خودش جلب کرده بود، نام شهید بود که بر کارت شناسایی و وصیت‌نامه‌ای که شب عملیات نوشته بود و همراه شهید بود حک شده بود: شهید ابوالفضل خدایار، گردان امام محمد باقر، گروهان حبیب. از بچه‌های کاشان. گفتم: بگذارید کار کنیم، اگر شهید بعدی هم اسمش ابوالفضل بود، اینجا گوشه‌ای از حرم آقا اباالفضل(ع) است. رفتم طرف بیل شروع کردم به کار. زمین را می‌کندم. چاله درست شده بود. دیدم حاج آقا گنجی و یکی دیگر از بچه‌های سرباز. به‌نام آقای معینی، پریدند داخل گودال. از بیل پیاده شدم. خیلی عجیب بود. یک دست شهید از مچ قطع شده بود که داخل مشتش، جیره‌های شب عملیات (پسته و...) مانده بود. آبی زلال هم از حفره خاکریز بیرون می‌ریخت. حاج آقای گنجی با گریه به من گفت: این دست و این هم آب. هنوز قبول نداری امروز آقا به ما عیدی داده؟ به خودم گفتم حتماً آب از قمقمه شهید است. قمقمه شهید هم کنار پیکر شهید بود؛ خشک خشک. حتی گلوله‌های تفنگش هم مثل نمک توی قمقمه بود. نفهمیدم آب از کجا بود که با پیدا شدن پیکر، قطع شد. وقتی پلاک شهید را استعلام کردیم، دیگر دنبال آب نبودم. جوابم را گرفتم: شهید ابوالفضل ابوالفضلی، گردان امام محمدباقر(ع)، گروهان حبیب، از بچه‌های کاشان. دیگر شک نداشتم که اینجا گوشه‌ای از حرم آقا ابوالفضل(ع) است. (خاطره ای از سایت حوزه)

یا زهرا

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:10

یاابوالفضل دستمان را سالهاست دردست توگذاشته ایم بیاوماراهمواره جیره خواردرگاهت بگذار،بیاودستانمان رارهامکن حتی اگرماخبطی کردیم وراه رابابیراهه اشتباهی رفتیم تورهنمایمان باش وبه مابصیرت کاملی عنایت کن تاهمواره درصراط مستقیم الهی پای برجابمانیم.یاباب الحوائج

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد