مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

عید غدیر خم بر تمامی مسلمانان و شیعیان جهان مبارک باد.

                 

واقعه غدیر حادثه ای تاریخی نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود . غدیر تنها نام یک سرزمین نیست . یک تفکر است  ، نشانه و رمزی است که از تداوم خط نبوت حکایت می کند غدیر نقطه تلاقی کاروان رسالت با طلایه داران امامت است .

مولودی

آری غدیر یک سرزمین نیست چشمه ای است که تا پایان هستی می جوشد کوثر ی است که فنا  بر نمی دارد افقی است بی کرانه و خورشیدی است عالم تاب .

و غدیر روز حماسه جاوید روز ولایت ، روز امامت ، روز وصایت ، روز اخوت ، روز رشادت و شجاعت و شهامت و حفاظت و رضایت و صراحت شناخته شد . روز نعمت ، روز شکر گزاری ، روز پیام رسانی ، روز تبریک و تهنیت ، روز سرور وشادی و هدیه فرستادن ، روز عهد و پیمان و تجدید میثاق ، روز تکمیل دین و بیان حق ، روز راندن شیطان ، روز معرفی راه و رهبر ، روز آزمون ، روز یأ س دشمن و امیداواری دوست و خلاصه روز اسلام و قرآن وعترت ، روزی که پیروان واقعی مکتب حیات بخش اسلام آن را گرامی می دارند و به همدیگر تبریک می گویند .

امروز ( روز غدیر خم ) دین شما را به حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را بعنوان دین برای شما پسندیدم .   

 ( سوره مائده آیه 3 )

 

                           

نظرات 1 + ارسال نظر
محمدامین دشت بزرگی شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:56

‹‹ پل محبت ››
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم . ››
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.» نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه، چیزی لازم ندارم.» هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟» در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت:«دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.»
تا به حال واسه چند نفر پل ساختیم...?! بین خودمون و چند نفر از عزیزامون حصار کشیدم...?


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد