مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

منتظران را به لب آمد نفس ای گل زهرا تو به فریاد رس

منتظران را به لب آمد نفس   * * *  ای گل زهرا تو به فریاد رس  
یا صاحب الزمان ! داستان یوسف را گفتن و شنیدن به بهانه ی توست شرمنده ایم می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست می دانیم کوتاهیها،نادانیها و سستیهای ما،ستمهایی است که در حق تو کرده ایم یعقوب به پسران گفت:به جستجوی یوسف برخیزید ، و ما با رو سیاهی وشرمندگی ، آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم
اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به کوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم . ! ای یوسف زهرا خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند ، ما و خاندانمان نیز گرفتاریم ، روی پریشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببین به ما ترحم کن که بیچاره ایم و مضطر. ای عزیزِ مصرِ وجود سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهکار از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر کن . یابن الحسن برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند کالایی – هر چند اندک – آورده بودند ، سفارش نامه ای هم از یعقوب داشتند . . ای آقا ! ای کریم ! ای سرور ما درماندگان ، دستمان خالی و رویمان سیاه است آن کالای اندک را هم نداریم اما... نه ، کالایی هر چند ناقابل و کم بها آورده ایم دل شکسته داریم و مقدورمان هم سری است که در پایت افکنیم ناامیدیم و به امید آمده ایم افسرده ایم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ایم سفارش نامه ای هم داریم پهلوی شکسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ایم . یا صاحب الزمان به یقین ، تو از یوسف مهربانتری تو از یوسف بخشنده تری به فریادمان برس ، درمانده ایم ای یوسف گم گشته ! و ای گم گشته ی یعقوب یعقوب وار ، چه شبها و روزها که در فراق تو آرام و قرار نداریم در دوران پر درد هجران ، اشک می ریزیم و می گوییم تا به کی حیران و سرگردان تو باشیم تا به کی رخ نادیده ترا وصف کنیم با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا کنیم سخت است بر ما ، که از دوری تو ، روز و شب اشک بریزیم سخت است بر ما که مردم نادان تر واگذارند سخت است بر ما ، که دوستان ، یاد ترا کوچک شمارند . یا بقّیةالله خسته ایم و افسرده ، نالانیم و پژمرده ، گریه امانمان را بریده است غم دوری ، دیوانه مان کرده است اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است که می گوییم کجاست آن که از غم هجران تو ناشکیبایی کند تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم کجاست آن چشم گریانی که از دوری تو اشک بریزد ؟ تا من او را در گریه یاری دهم مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند و می دانیم پیراهن یوسف ، یادگار ابراهیم ، نزد توست و ای کاش نسیمی از کوی تو ، بوی آن پیراهن را به مشام جان ما برساند و ای کاش پیکی ، پیراهن ترا به ارمغان بیاورد تا نور دیدگانمان گردد ای کاش پیش از مردن ، یک بار ترا به یک نگاه ببینیم درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است کی می شود شب و روز ترا ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟ شکست و سرافکندگی ، خوار و بی مقدارمان کرده است کی می شود ترا ببینیم که پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟ و ببینیم طعم تلخ شکست و سرافکندگی را به دشمن چشانده ای کی می شود که ببینیم یاغیان و منکران حق را نابود کرده ای ؟ و ببینیم پشت سرکشان را شکسته ای کی می شود که ببینیم ریشه ستمگران را برکنده ای ؟ و اگر آن روز فرا رسد و ما شاهد آن باشیم ، شکرگزار و سپاسگو نجوا می کنیم . الحمدلله رب العالمین
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد