مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

حضرت اباالفضل علیه السلام الگویی برای نسل امروز

حضرت اباالفضل علیه السلام الگویی برای نسل امروز

 

 جمال حق ز سر تا پاست عباس             به یکتایى قسم، یکتاست عباس

خدا داند که از روز ولادت                     امام خویش را مى‏خواست عباس

علم در دست، مشک آب بر دوش      که هم سردار و هم سقاست عباس

نه در دنیا بود باب الحوائج                    شفیع خلق در عقباست عباس

هنوز از تشنه کامان شرمگین است            ببین در علقمه تنهاست عباس

اگرچه زاده ام‌البنین است                        ولیکن مادرش زهراست عباس

حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام در روز چهارم شعبان سال 26 ه. ق(1) در مدینه منوره دیده به جهان گشود.
پدر بزرگوارش على بن ابى طالب قنداقه او را در بغل گرفت و پس از خواندن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ، نام او را عباس گذارد.
مورخان نوشته‏اند: على علیه السلام او را به این خاطر عباس نامید که به شجاعت، قدرت، صلابت و شهامت او در جنگ با دشمنان و در رویارویى با جنگجویان آگاهى داشت.
مادر با فضیلتش فاطمه معروف به «ام‏البنین‏» دختر حزام بن خالد کلابى بود. (2)
واژه «عباس‏» از نظر لغوى به معناى «بسیار ترش‏رو» است. و یا به معناى شیرى که شیران دیگر از او فرار کنند.(3)انتخاب این نام نشان دهنده توان، قدرت، شجاعت و صلابت آن بزرگوار است. لذا مورخان نوشته‏اند «سماه امیرالمومنین علیه السلام بالعباس لعلمه بشجاعته و سطوته و صولته و عبوسته فى قتال الاعداء و فى مقابلة الخصماء؛ على علیه السلام او را به این خاطر عباس نامید که به شجاعت، قدرت، صلابت و شهامت او در جنگ با دشمنان و در رویارویى با جنگجویان آگاهى داشت.» (4)
گاهى هم حضرت امیر علیه السلام قنداقه عباس را مى‏گرفت، آستین او را بالا مى‏زد و بازوانش را مى‏بوسید و گریه مى‏کرد و مى‏فرمود: «دست‌هاى او در راه یارى برادرش حسین قطع مى‏شود.» (5)
حضرت عباس القاب مختلفى دارد که هر یک بیانگر بخشى از مقام، عظمت و سجایاى اخلاقى اوست. «ممقانى‏» شانزده لقب براى او برشمرده است؛ مانند:
1. ابوالفضل؛ یعنى پدر فضایل (و یا او پسرى به نام فضل داشت)
2. ابوالقربه؛ که سقا و آبرسان بود.
3. قمر بنى هاشم؛ چون داراى چهره‏اى زیبا بود. صاحب مقاتل الطالبین مى‏نویسد: «عباس، زیبا و نیک منظر بود، وقتى بر اسبى درشت هیکل سوار مى‏شد، پاهایش به زمین کشیده مى‏شد و به او قمر بنى هاشم مى‏گفتند!» (6)
استاد مرتضى مطهرى مى‏گوید: «عباس اندامى بسیار بلند و قامتى رشید و زیبا داشته که امام حسین علیه السلام از نگاه کردن به او لذت مى‏برد.» (7)
4. عبد صالح (بنده شایسته)
5. المواسى (ایثارگر)
6. الفادى (فداکار)
7. الحامى (حمایت کننده)
8 . الواقى (نگهبان و محافظ)
9. الساعى (تلاشگر)
10. باب الحوائج (وسیله بر آمدن حاجات)
11. حامل اللواء (پرچمدار)
و ...
عباس با لبابه دختر عبیدالله بن عباس (پسر عموى پدرش امام على علیه السلام) ازدواج کرد و از او دو فرزند به نام عبیدالله و فضل (8) داشت .
در این نوشتار بر آنیم تا گوشه‌هایى از فضایل و اوصاف آن حضرت را که مى‏تواند الگو و اسوه ما باشد تقدیم شما خوانندگان گرامی کنیم:
صاحب مقاتل الطالبین مى‏نویسد: «عباس، زیبا و نیک منظر بود، وقتى بر اسبى درشت هیکل سوار مى‏شد، پاهایش به زمین کشیده مى‏شد و به او قمر بنى‌هاشم مى‏گفتند!»
 

الف) طاعت و بندگى

آنچه بیشتر از چهره حضرت عباس در ذهن‌ها به تصویر کشیده شده و زبان‌ها گویاى آن است‏ شجاعت اوست و حال آن که قبل از همه چیز آن حضرت یک بنده سرا پا تسلیم الهى است، و تمام عظمت‌ها و ارزش‌هاى او زیر سایه همین بندگى و اطاعت محض الهى قرار دارد که به نمونه‏هایى اشاره مى‏کنیم:

1. بنده صالح خدا: امام صادق علیه السلام این لقب گران سنگ را به او داد؛ چنان که در زیارتنامه آن حضرت مى‏خوانیم: «السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله ... ؛ سلام بر تو اى بنده صالح و فرمانبر خدا.» (9)

2. آثار سجده بر پیشانى: قرآن یکى از نشانه‏هاى بندگان مخلص خدا را آثار سجده در پیشانى آنها مى‏داند: «سیماهم فى وجوههم من اثر السجود»(10)؛ «نشانه‏هاى آنها در صورت‌هایشان بر اثر سجده‏هاى زیاد [در پیشگاه الهى نمایان] است.»

و حضرت عباس این گونه بود؛ در تاریخ مى‏خوانیم: «و بین عینیه اثر السجود؛ [در پیشانى] و بین چشمان او اثر سجده [نمایان] بود.» (11)

نقل شده که روى قاتل عباس که از طایفه «بنى دارم‏» بود، سیاه شده بود. علت را از او پرسیدند. گفت: «من مردى را که در وسط پیشانى او اثر سجده بود کشتم که نامش عباس بود.» (12)

و جعفر نقدى درباره او چنین مى‏گوید: «و هو من عظماء اهل البیت علما و ورعا و نسکا و عبادة؛ او از بزرگان اهل‌بیت است از نظر دانش و پارسایى و نیایش و عبادت.» (13)

این ویژگى عباس براى تمامى شیعیان درس بزرگى است تا بندگى خدا را در راس همه کارهاى خود قرار دهند و راز و نیاز و عبادت‌هاى شبانه و سجده‏هاى طولانى براى خدا را در زندگى خویش هرگز فراموش نکنند.

بسوزان دلى را که سوزى ندارد             سحر کن شبى را که روزى ندارد

 الهى به آن سر که شور تو دارد            به آن دل که در سینه، نور تو دارد

به شوق شهیدان در خون تپیده                  به اشک یتیمان محنت کشیده

به نام عزیزى که نام از تو دارد                    به ملک ولایت، مقام از تو دارد

چنان کن که شرمنده، فردا نباشم            سرافکنده در پیش زهرا نباشم

ب) ولایت مدارى و امام‏شناسى

از ویژگی‌هاى مهم حضرت عباس امام‏شناسى و اطاعت مطلق از امامان خویش بود .

پس از شهادت پدر بزرگوارش امام على علیه السلام ودایع امامت و مقام ولایت تامه به امام حسن مجتبى علیه السلام سپرده شد. عباس با جان و دل، فرمانبردار و مطیع بى‏چون و چراى برادر و امام خود بود. وقتى امام حسن علیه السلام مجبور شد با معاویه صلح کند و مورد طعن و شماتت «یا مذل المؤمنین؛ اى خوار کننده مؤمنان‏» قرار گیرد، حضرت عباس بیش از پیش همراه و در رکاب امام خویش بود، و با شمشیر برهنه مانند یک سرباز جانباز از برادر و امام خویش محافظت مى‏کرد. در مراسم تشییع آن حضرت که جنازه را تیرباران کردند، بر حضرت عباس خیلى گران آمد و اگر دستور امام و برادرش حضرت حسین علیه السلام نبود، از یکایک آنان انتقام مى‏گرفت .

استاد مرتضى مطهرى مى‏گوید: «عباس اندامى بسیار بلند و قامتى رشید و زیبا داشته که امام حسین علیه السلام از نگاه کردن به او لذت مى‏برد.»

بعد از شهادت امام حسن علیه السلام همواره در خدمت امامش، حضرت حسین بن على علیهماالسلام بود . در مورد ولایت مدارى و امام‏شناسى حضرت عباس به نمونه‌هایى اشاره مى‏شود:

1. در زیارتنامه آن حضرت که از سخنان امام صادق علیه السلام است چنین مى‏خوانیم: «... المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین والحسن والحسین صلى الله علیهم؛ [سلام بر تو اى بنده صالح و] مطیع خدا و رسولش و پیرو امیرمؤمنان و حسن و حسین که درود خدا بر آنان باد.» (14)

2. هنگام خروج از مدینه امام حسین علیه السلام ندا داد: «این اخى - این قمر بنى‌هاشم فاجابه العباس لبیک لبیک یا سیدى فقال له الامام علیه السلام: قدم لى یا اخى جوادى فاتى العباس بالجواد الیه؛ کجاست‏ برادرم ... کجاست ماه بنى‏هاشم؟ پس عباس جواب داد: بله بله اى آقاى من! آنگاه امام حسین علیه السلام فرمود: اى برادر، اسبم را حاضر کن، پس عباس اسب حضرت را حاضر نمود.» (15)

3. در عصر تاسوعا شمر با چهار هزار نفر وارد کربلا شد. یکى از نقشه‏هاى او براى کاستن از یاران امام حسین علیه السلام امان دادن به عباس و برادران او بود. وقتى جناب عباس شنید که شمر امان نامه آورده اصلا به او اعتنا نکرد و جواب او را نداد، تا این که امامش به او فرمان داد که جواب شمر را بگوید، عباس فرمود: «چه مى‏گویى؟» عرض کرد: «شما و برادرانت در امانید.» عباس غیرتمند سراسر وجودش آتش گرفت و فریاد او بلند شد: «تبت ‏یداک و لعن ما جئت ‏به من امانک یا عدو الله اتامرنا ان نترک اخانا و سیدنا الحسین بن فاطمة و ندخل فى طاعة اللعناء و اولاد اللعناء اتومننا وابن رسول الله لا امان له؛ دست‌هایت ‏بریده باد و لعنت [خدا] بر آنچه که از امان نامه آورده‏اى. اى دشمن خدا! آیا دستور مى‏دهى که ما برادرمان و آقایمان حسین علیه السلام پسر فاطمه علیهاالسلام را رها کنیم و داخل اطاعت لعنت‏شدگان و فرزندان لعنت‏شدگان شویم؟ [عجبا] آیا به ما امان مى‏دهى در حالى که فرزند رسول خدا [حسین بن على] در امان نیست.» (16)

این جملات حاکى از معرفت و عشق عمیق حضرت عباس به امام خویش حسین بن على علیه السلام است. به این جهت است که مورخان نوشته‏اند؛ عباس در کربلا به خاطر تعصبات قبیله‏اى و خانوادگى با دشمن نمى‏جنگید:

«... بل کان یعرف ان دین الله قائم بالحسین و هو عمودالدین، مجاهد عن دین الله و عن شریعة المصطفى و حامى عن ابن رسول الله و عن بنات الزهراء کما قال انى احامى ابدا عن دینى و عن امام صادق الیقین نجل النبى الطاهر الامین؛ بلکه همواره مى‏شناخت که دین خدا به حسین علیه السلام پاینده است و او ستون دین است و براى دین خدا و شریعت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله جهاد [و مبارزه] مى‏کند و [بدین جهت، حضرت عباس با جان و دل] از فرزند رسول خدا و از دختران زهرا حمایت و پشتیبانى کرد؛ چنان که خود فرمود:

«به خدا اگر دست راستم را قطع کردید به راستى [همچنان] از دینم حمایت مى‏کنم و از امامى که یقین راستین دارد [دفاع مى‏کنم؛ آن امامى که] پسر دختر پیامبر پاک و امین مى‏باشد.» (17)

از این جا به ویژگى سومى در وجود حضرت عباس پى مى‏بریم و آن شناخت و معرفت آن جناب است .

استاد مرتضى مطهرى مى‏گوید: «عباس اندامى بسیار بلند و قامتى رشید و زیبا داشته که امام حسین علیه السلام از نگاه کردن به او لذت مى‏برد.»

ج) بصیرت ژرف

بیشتر منحرفان از امامت و ولایت، ظاهربین و ساده اندیشند. قرآن کریم درباره دنیاپرستان مى‏فرماید: «یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون‏»؛ «آنان تنها ظاهرى از زندگى دنیا را مى‏دانند و از آخرت غافلند.» (18) ولایت مداران باید ژرف اندیش و ژرف نگر باشند .

از امتیازات ویژه حضرت عباس، بصیرت نافذ و ژرف اندیشى خاصى بود که تمام خطوط جامعه و رگه‏هاى کفر و نفاق را به خوبى مى‏شناخت، و ولایت‌مداران را نیز دقیقا شناسایى کرده بود. امام صادق علیه السلام درباره عمویش عباس مى‏فرماید:

«کان عمنا العباس نافذ البصیرة؛ عموى ما عباس داراى بصیرت ژرف بود.» (19)

در مقابل، یکى از کاستی‌هاى عمر سعد که به دام یزید و ابن زیاد افتاد، نداشتن تیزبینى و بصیرت بود. ابن زیاد با بهره‌بردارى از این کمبود فکرى، فردى فرومایه و هزار چهره؛ یعنى «شبث ربعى‏» را با او همراه ساخت تا او را توجیه کند. شبث کوشید به عمر سعد القا کند که حسین، کافر حربى است که قتلش واجب مى‏شود و به همین جهت، قتل او در ماه حرام اشکالى ندارد. (20)

ولایت مدارى و ژرف اندیشى، از نیازهاى شدید زمان ما براى تمام طبقات است؛ چرا که بصیرت ژرف و عمیق اندیشى باعث مى‏شود خطوط فکرى و سیاسى را به خوبى بشناسند و در موضع گیری‌ها دقیقا بر خط صحیح و مستقیم امامت و ولایت‏ سیر نمایند .

امام صادق علیه السلام درباره عمویش عباس مى‏فرماید: «کان عمنا العباس نافذ البصیرة؛ عموى ما عباس داراى بصیرت ژرف بود.»

د) شجاعت

از صفات بارز و برجسته حضرت عباس که همگان حتى غیرمسلمانان با آن آشنایى دارند، شجاعت و دلیرى ایشان است. از آغاز امیرالمؤمنین علیه السلام براى این موضوع سرمایه‌گذارى نموده بود، آنجا که به برادرش عقیل - که اطلاعات وسیعى از نسب قبایل عرب و تاریخ گذشته آن روز داشت - سفارش فرمود که از اقوام اصیل و شجاع عرب، همسرى براى من انتخاب کن که زاده شجاعان و وارث دلاورى و شهامت‏ باشد؛ زیرا مى‏خواهم از این ازدواج، فرزند شجاع و دلیرى به دنیا بیاید. عقیل پس از بررسى و جستجو «ام‌البنین کلابیه‏» را پیشنهاد کرد، که حضرت با او ازدواج کند؛ چرا که در جامعه [آن روز] شجاع‏تر و دلیرتر از اجداد و پدران او نبود. (21)

از «حضرت ام‌البنین‏» چهار پسر رشید و قهرمان به نام عباس، عبدالله، عثمان و جعفر به دنیا آمدند، که بزرگ‏ترین و شجاع‏ترین آنها حضرت عباس بود .

استاد شهید مطهرى مى‏گوید: «آرزوى على علیه السلام در ازدواج با ام‌البنین در وجود مقدس حضرت ابوالفضل علیه السلام تحقق یافت.» (22)

به نمونه‏هایى که شجاعت آن حضرت را مى‏رساند اشاره مى‏کنیم:

1. درباره ویژگی‌هاى حضرت عباس در تاریخ مى‏خوانیم:

«کالجبل العظیم و قلبه کالطود الجسیم لانه کان فارسا هماما و بطلا ضرغاما و کان جسورا على الطعن والضرب فى میدان الکفار والحرب؛ [عباس] مانند کوهى بزرگ، و قلبش بسان کوهى خشن [و استوار] بود؛ چرا که او جنگ آورى بلند همت و سلحشورى شیرگون بود و در [وارد کردن] نیزه و ضربات [بر دشمن] در میدان نبرد با کفار جسور [و بى‏باک] بود.»

2. در معالى السبطین چنین بیان شده است: «ولا یقاس بشجاعته الا شجاعة ابیه و اخیه؛ شجاعت عباس با شجاعت پدرش[على علیه السلام] و برادرش [امام حسین علیه السلام] مقایسه مى‏شود.» (23)

در تاریخ مى‏خوانیم: «هنگامى که عباس کشته شد، مردان [دشمن از هر سو] بر اصحاب امام حسین حمله ‏ور شدند.»

و در ادامه مى‏گوید: «در شجاعت عباس همین بس که وقتى دشمنان صداى او را مى‏شنیدند رگ‌هاى بدنشان مى‏لرزید و از ترس صولت و قدرت او، قلب‌هایشان از وحشت مى‏تپید و پوست‏ بدنشان جمع مى‏شد. با توجه به این شجاعت و شهامت‏ بود که ابن زیاد براى او امان نامه فرستاد و به خیال خام خود مى‏خواست که او را از حسین علیه السلام بگیرد.» (24)

همین شجاعت و قدرت او بود که پشتوانه محکمى براى امام حسین علیه السلام بود؛ هر چند تکیه امام حسین علیه السلام بر خداوند بود، اما وجود حضرت عباس که یک بنده خالص شجاع و توانمند خداوند بود در واقع یارى خدا از طریق اسباب طبیعى بود؛ لذا شهادت حضرت عباس سخت‏ بر امام حسین علیه السلام اثر گذاشت و صریحا آنگاه که کنار بدن برادر آمد فرمود:

«الآن انکسر ظهرى و قلت ‏حیلتى؛ اکنون کمرم شکست و راه چاره‏ام کم شد.» (25)

این سخنان از زبان معصومى صادر مى‏شود که تعارف و زیادگویى و خلاف واقع در کلام و مرامشان راه ندارد. و وقتى که عباس اجازه میدان خواست امام حسین علیه السلام فرمود: «اذا مضیت تفرق عسکرى؛ هرگاه [از دستم] بروى سپاهم از هم مى‏باشد.»

تاریخ نویسان نوشته‏اند: «لم یبق الحسین بعد ابى الفضل الا هیکلا شاخصا معرى عن لوازم الحیاة؛ از امام حسین بعد از [مرگ] ابى الفضل جز هیکلى [و مشتى استخوان] خالى از لوازم حیات و زندگى باقى نماند.» (26)

دشمنان هم سخت از مرگ عباس شاد شدند و جرات و جسارت پیدا کردند، و بر اصحاب و خیمه‏هاى امام حسین علیه السلام حمله‏ور شدند. در تاریخ مى‏خوانیم: «لما قتل العباس تدافعت الرجال على اصحاب الحسین؛ (27)هنگامى که عباس کشته شد، مردان [دشمن از هر سو] بر اصحاب امام حسین حمله‏ور شدند.»

تا تو بودى خیمه‏ها آرام بود                  دشمنم در کربلا ناکام بود

تا تو بودى من پناهى داشتم               با وجود تو سپاهى داشتم

تا تو بودى خیمه‏ها غارت نشد            بعد تو کس حافظ یارت نشد

تا تو بودى چهره نیلى نبود                  دست‌ها آماده سیلى نبود

تا تو بودى دست زینب باز بود                بودنت ‏بهر حرم اعجاز بود

تا که مشکت پاره و بى‏آب شد       دشمن پر کینه‏ات شاداب شد

ه) وفا و فداکارى عباس

یادم ز وفاى اشجع الناس آید          وز چشم ترم سوده الماس آید

آید به جهان اگر حسین دگرى            هیهات برادرى چو عباس آید

  وفا از بارزترین صفات مردان تاریخ و نشانه قوت دین و قدرت امانت دارى است. وفا دژ مستحکمى است که انسان را تا پایان خط در مسیر راه نگه مى‏دارد.» (28)

در وفا و فداکارى نیز حضرت عباس سرآمد روزگار و الگوى پاکان وفادار، و فداکاران ایثارگر است. در این بخش پایانى، به نمونه‌هایى از وفا و فداکارى حضرت عباس اشاره مى‏کنیم:

صاحب معالى السبطین می‌نویسد: «در شجاعت عباس همین بس که وقتى دشمنان صداى او را مى‏شنیدند رگ‌هاى بدنشان مى‏لرزید و از ترس صولت و قدرت او، قلب‌هایشان از وحشت مى‏تپید و پوست‏ بدنشان جمع مى‏شد. با توجه به این شجاعت و شهامت‏ بود که ابن زیاد براى او امان نامه فرستاد و به خیال خام خود مى‏خواست که او را از حسین علیه السلام بگیرد.»

1. رد امان نامه: رد امان نامه ابن زیاد و شمر - که قبلا به آن اشاره شد - نشانه وفاى عباس است.

2. اعلان وفادارى در شب عاشورا: در شب عاشورا امام حسین علیه السلام در خطبه معروف خود فرمود: «من به همه شما رخصت رفتن دادم؛ پس همه آزادید بروید و بیعتى که از جانب من به گردن شما بود برداشتم و این شب که شما را فرا گرفته فرصتى است، آن را شتر رهوار خود کنید و به هر سو که مى‏خواهید بروید.» آنگاه چراغ را خاموش کرد و فرصت ‏خوبى براى رفتن بود.

اولین کسى که وفاى کامل خود را ابراز داشت، حضرت عباس وفادار بود: «فبدا القول العباس بن على علیه‌السلام فقال له: لم نفعل ذلک؟ النبقى بعدک؟ لا ارانا الله ذلک ابدا؛ آنگاه عباس، فرزند على آغاز به سخن نمود، پس به امام حسین علیه السلام عرض کرد: براى چه این کار را انجام دهیم؟ آیا براى آن که بعد از شما باقى باشیم؟ نه، خدا این را [یعنى جدایى از شما را] هرگز به ما نشان ندهد.» (29)

شاها من ار به عرش رسانم سریر فضل          مملوک این جنابم و محتاج این درم

گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر           این مهر بر که افکنم و این دل کجا برم

3. اوج وفا در شط فرات: حضرت عباس علیه السلام بعد از شهادت على اکبر مى‏خواست ‏به میدان برود، اما برادر به او اجازه میدان رفتن نداد، بعد از اصرار زیاد فرمود: مقدارى آب براى کودکان بیاور .

پیشانى حسینش را بوسید و به سوى فرات حرکت کرد، مشک را پر از آب کرد، خود نیز تشنه بود، مى‏خواست آب بنوشد: «فذکر عطش الحسین و من معه فرقى الماء (30)؛ سپس به یاد تشنگى حسین و همراهان [و کودکان] افتاد، پس آب را [روى آب] ریخت.» و بر خود خطاب کرد:

یا نفس من بعد الحسین هونى         و بعده لا کنت ان تکونى

هذا الحسین وارد المنون                    و تشربین بارد المعین

تالله ما هذا فعال دینى (31)

«اى نفس! بعد از حسین خوارى و ذلت ‏بر تو باد و بعد از او [حسین علیه السلام] تو نباید باشى تا زنده بمانى، حسین در آستانه مرگ قرار گرفته و تو آب خنک و گوارا مى‏نوشى؟ به خدا قسم این کار دین [و آیین] من نیست.»

آنگاه فریاد برآورد: «والله لا اذوق الماء و سیدى الحسین عطشانا (32)؛ به خدا قسم آب نمى‏نوشم در حالى که آقاى من حسین تشنه است.»

عباس بى‏وفا تو نبودى کنون چه شد        نوشى تو آب مانده حسینت در انتظار

اعتراف دشمن به وفاى عباس

هنگامى که وسایل غارت شده کربلا را به شام نزد یزید بردند، در میان آنها پرچم بزرگى بود. یزید و حاضران در مجلس دیدند همه پرچم سوراخ و صدمه دیده، ولى دستگیره آن سالم است. یزید پرسید: «این پرچم را چه کسى حمل مى‏کرد؟» گفته شد: «عباس بن على‏». یزید از روى تعجب و تجلیل از آن پرچم سه بار برخاست و نشست و گفت:

«انظروا الى هذا العلم فانه لم یسلم من الطعن والضرب الا مقبض الید التى تحمله؛ به این پرچم بنگرید، [که بر اثر صدمات] نیزه و زدن [شمشیر] جایى از آن سالم نمانده جز دستگیره آن که [پرچمدار] آن را با دست‏ حمل مى‏کرده است.»

سالم ماندن دستگیره پرچم، نشان از آن دارد که پرچمدار تمام ضربات نیزه و شمشیر را که بر دستش وارد مى‏شده تحمل مى‏کرده ولى پرچم را رها نساخته است .

آنگاه یزید گفت: «ابیت اللعن یا عباس، هکذا یکون وفاء الاخ لاخیه؛ لعن [و ناسزا] را از خودت دور ساختى اى عباس! [و ناسزا زیبنده تو نیست]. این چنین است [رسم و معناى] وفادارى برادر نسبت ‏به برادرش.»(33)

آرى، وفاى حضرت عباس آن قدر فراوان و در حد اعلاست که پلیدترین دشمنان او هم نمى‏توانند آن را انکار کنند.

پنج امامى که ترا دیده‏اند                    دست علم گیر تو بوسیده‏اند

چشم خداوند چو دست تو دید       بوسه زد و اشک ز چشمش چکید

وفا و فداکارى عباس در سخنان معصومین علیهم السلام

1. امام سجاد علیه السلام فرمود:  «رحم الله عمى العباس فلقد آثر وابلى وفدى اخاه بنفسه حتى قطعت ‏یداه؛ خداوند رحمت کند عمویم عباس را که حقیقتا ایثار و جانبازى نمود و جانش را فداى برادر نمود تا آنجا که دست‌هایش قطع شد.» (34)

2 . امام صادق علیه السلام فرمود: «اشهد لقد نصحت لله و لرسوله و لاخیک فنعم الاخ المواسى؛ شهادت مى‏دهم که تو براى خدا و رسولش و برادرت خیرخواهى نمودى، پس تو چه نیکو برادر فداکار بودى.» (35)

3. امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه خطاب به عمویش عباس مى‏فرماید: «السلام على ابى الفضل العباس المواسى اخاه بنفسه؛ سلام بر ابوالفضل العباس که با جان خویش با برادر همدردى [و براى او فداکارى] نمود.»

در تاریخ مى‏خوانیم:  [عباس] مانند کوهى بزرگ، و قلبش بسان کوهى خشن [و استوار] بود؛ چرا که او جنگ آورى بلند همت و سلحشورى شیرگون بود و در [وارد کردن] نیزه و ضربات [بر دشمن] در میدان نبرد با کفار جسور [و بى‏باک] بود.

پى‏نوشت‌ها:

1- برخى سال تولد او را سال 24 ه . ق دانسته‏اند، ر . ک: حسین اسدى، اسوه‏هاى عاشورا .
2- منتهى الامال، ج‏1، ص‏136 .
3- معارف و معاریف، ج‏7، ص ‏206 .
4- جعفر نقدى، زینب کبرى، ص‏12 .
5- معالى السبطین، ج‏1، ص‏26 .
6- تنقیح المقال، ج‏2، ص‏128 .
7- علامه مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج‏2، ص‏118 .
8- منتهى الامال، ج‏1، ص‏137 - 138. برخى نوشته‏اند که او دو فرزند دیگر به نام محمد و قاسم داشت که در کربلا به شهادت رسیدند. ر . ک: الوقایع و الحوادث، ملبوبى، ج‏3، ص‏30 .
9- مفاتیح الجنان، زیارتنامه حضرت عباس، ص‏715 .
10- فتح/28 .
11- ذریعه، ص‏122 .
12- الوقایع والحوادث، ج‏2، ص‏30/ سوگنامه آل محمد صلى الله علیه و آله، ص‏293 .
13- زینب کبرى علیهاالسلام، ص‏12 .
14- مفاتیح الجنان، ص‏715 .
15- موسوعة کلمات الحسین علیه السلام، ص‏298 .
16- وقایع الایام، ویژه محرم، ص‏264 .
17- معالى السبطین، ج‏1، ص‏270/ نفس المهموم، شیخ عباس قمى، ص‏177 .
18- روم/7 .
19- نفس المهموم، ص‏176/ ر . ک: اعیان الشیعه، ج‏7، ص‏430 .
20- جام عبرت، سید حسین اسحاقى، ج‏2، ص‏104 .
21- منتهى الامال، ص ‏136/ ر . ک: تنقیح المقال، ج‏2، ص‏128 .
22- حماسه حسینى، ج‏1، ص‏59 .
23- معالى السبطین، ج‏1، ص‏267 .
24- همان .
25- مقتل خوارزمى، ج‏2، ص‏30 .
26- مقتل مقرم، ص‏269 .
27- ذریعه، ص‏124 .
28- عناوین برگرفته از روایات است. ر . ک: منتخب میزان الحکمه، محمدى رى شهرى، ص‏542 .
29- همان، ص‏400 .
30- کبریت الاحمر، ص‏ 159/ منتخب التواریخ، ص‏258 .
31- ر . ک: ناسخ التواریخ، ج‏2، ص‏345 .
32- بحارالانوار، ج ‏45، ص‏41/ ترجمه مقتل ابى مخنف، ص‏97 .
33- دین و تمدن، ج‏1، ص‏288 و ر . ک: سوگنامه آل محمد صلى الله علیه و آله، ص‏300 .
34- بحارالانوار، ج ‏44، ص‏ 298/ تنقیح المقال، ج‏2، ص‏128 .
35- مفاتیح الجنان، زیارتنامه حضرت عباس علیه السلام .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد