مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

یادواره شهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

مدتها سخت انتظار کشیدیم تا روز موعود فرا رسید و با تمام سختیهای انتظار آن روز هم فرا رسید " یادواره امام (ره) و شهدای مسجد ابالفضل(ع) " فضای حاکم بر یادواره هم مثل خود شهدا از مظلومیت خاصی برخوردار است جوانهائی که در این محفل برای گرامیداشت یاد و خاطره شهدا آمده بودند اگر چه دوران جنگ را از نزدیک ندیده بودند اما از همین حال و هوای یادواره هم می توانستند عمق مظلومیت شهدا را درک کنند . این را می شد از چهره تک تکشان بخوانی ، همان برق نگاه زیبای شهدا را با همان صفا و صمیمیت . گویا از همان تبارند و از همان سلاله ... همان جوانهای دوران جنگ که توی دود و اسپند از زیر قرآن رد می شدند و اشک مادر و دعای پدر بدرقه راهشان بود آنها که با خونشان به جنگ تیر و ترکش رفتند و همه محاسبات و ترفندهای دشمنان اسلام را بر هم زدند .

همانها که اهل کوفه نبودند تا کلام رهبرشان بر زمین بماند و غیرت و دلاوریشان را بر رخ دنیا کشیدند و روی امام و مرشدشان را در مقابل دوست و دشمن جهانی سفید کردند و چون گلهای پرپر شده بر می گشتند و دوباره همان مادران و پدران با اسپند و عود و قرآن به استقبال آنها می رفتند

بسم رب الشهداء والصدیقین

مدتها سخت انتظار کشیدیم تا روز موعود فرا رسید و با تمام سختیهای انتظار آن روز هم فرا رسید " یادواره امام (ره) و شهدای مسجد ابالفضل(ع) " فضای حاکم بر یادواره هم مثل خود شهدا از مظلومیت خاصی برخوردار است اینجا حتی از پذیرائی مختصر هم خبری نیست تا چه رسد به به زرق و برق سمینارها و بریز و بپاش کنفرانسهای آنچنانی ...

جوانهائی که در این محفل برای گرامیداشت یاد و خاطره شهدا آمده بودند اگر چه دوران جنگ را از نزدیک ندیده بودند اما از همین حال و هوای یادواره هم می توانستند عمق مظلومیت شهدا را درک کنند . این را می شد از چهره تک تکشان بخوانی ، همان برق نگاه زیبای شهدا را با همان صفا و صمیمیت . گویا از همان تبارند و از همان سلاله ... همان جوانهای دوران جنگ که توی دود و اسپند از زیر قرآن رد می شدند و اشک مادر و دعای پدر بدرقه راهشان بود آنها که با خونشان به جنگ تیر و ترکش رفتند و همه محاسبات و ترفندهای دشمنان اسلام را بر هم زدند .

همانها که اهل کوفه نبودند تا کلام رهبرشان بر زمین بماند و غیرت و دلاوریشان را بر رخ دنیا کشیدند و روی امام و مرشدشان را در مقابل دوست و دشمن جهانی سفید کردند و چون گلهای پرپر شده بر می گشتند و دوباره همان مادران و پدران با اسپند و عود و قرآن به استقبال آنها می رفتند . 

 یاد آن روزها به خیر ...

چقدر زود گذشت ! واقعا 22 سال از آن روزهای حماسه و دلاور مردی می گذرد ؟ قطعا برای بسیجیان بازمانده از قافله شهدا داغشان از یاد رفتنی نیست . آن شب نورانی که هیچ خبری از زرق و برق دنیائی نبود . نورانیت موج می زد .وارد سجده گاه مسجد که می شدی سنگر تریبون مراسم قمقمه ایست که پلاک جنگی بر آن آویخته اند و تداعی کننده لب تشنگی است . هم لب تشنه سید و سالار شهیدان و هم تشنگی عزیزانی که با لب تشنه بدیدار مولای بی کفنشان مشرف شدند . خدایا چه فضائی است انگار همه بچه ها به این بهانه جمعند . حضور آنان براحتی قابل لمس است از حس دل های گرفته و اشک گرم روی گونه ها .

انگار چهره همیشه خندان شهرام صفائی و عزیز دشت بزرگ و حسین گودرزی ، پاکیزگی و طراوت وجود معصوم اسفندیار کیانپور و رضا نیکفرجام و غلامرضا غلامعلی پور ، حس پاک و عجیب حضور مسعود تقوی زاده و فاضل صفی زاده و ناصر رستم پور صدای نازنین و دوست داشتنی عبدالحسین دسترنجی و جثه نحیف و کوچک مقداد جوانمردزاده و علی تونی  و  بیژن کلانترهرمزی ، چهره غریب محمدرضا دمگرزاده و رستم منیعاوی و عبدالغفار کردانی ، همانهائی که سنگ را بوسیدنی و هوای پاک جبهه ها را بوئیدنی کردند  فضا را عطرافشان کرده بودند و حس قوی حضورشان که به یک یک بچه ها و خانواده ها و میهمانان خوش آمد می گفتند وهمه را مورد تفقد خود قرار می دادند . بخدا قسم فضا فضای دنیائی نبود لحظات الهی این را بخوبی ترسیم میکرد .

تنها نوای مجلس صدای ملکوتی حاج صادق آهنگران که گلوی رسا و پر طنین فرهنگ مطهر بسیجی و غریبه های آشنای روزهای پیکار و آتش و خون را دوباره برایمان تداعی میکرد همه را بیاد شبهای خاطره انگیز عملیات ووداع بچه ها ، سفارشات و وصیت نامه هائی که هیچ بوی مادی نداشت می انداخت .

اصلا بچه ها در دنیا چیزی نداشتند جز امام و مقتدایشان ، حاجی میخواند و جاماندگان از کاروان عشق و حماسه زار می زدند می سوختند و می گریستند .

از خودم خجالت می کشیدم ، بر خود نهیب زدم ، آی چرا ما توفیق همرکابی شهدا را نداشتیم ؟ چرا بعد از شهدا راه طولانی آنان را مصمم گام بر نداشته و بر خود لرزیدیم ؟ چرا با خانواده های داغدیده شان غریبه شدیم ؟ وای به حالمان در روز واپسین ! به چه روئی با آنان روبرو شویم ؟ چه بگوئیم و چه داریم که بخواهیم ابراز کنیم ؟

یاد رشادتهای عزیزانی افتادم که با تمام وجود می جنگیدند و می تاختند و بیشترین نیازشان در عملیاتها عکس امام و حرم مطهرمولایشان حضرت اباعبدالله(ع) و آقا ابالفضل(ع) بود . پس از شهادت کوله پشتی شان را که می گشودی تمام دارائیشان چفیه ای بود قرآن کوچکی و تسبیحی و دیگر هیچ !

وای می ترسم که در این اوضاع وانفسا این حرفها را بزنم . از آن ترس دارم که هیچکس این حرفها را در این دنیای تجمل  گرا باور نکند ! جوان در این سن ها هیچ نداشت ؟ حقوق نمی گرفت ؟ حق ماموریت و مزایا و حق منطقه جنگی و ... نمی گرفت ؟ اعتراض و ادعائی نداشت ؟

 نه جوان مالامال از آرمانها و آرزوهاست چگونه ممکن است چنین باشد؟ والله مردم راست میگویم بسیجیها هیچ نداشتند! فقط و فقط عشق به جهاد فی سبیل الله امام و اهل بیت(ع) در سراسر وجودشان موج میزد و هرجا کمترین اثری از مال و منال دنیا بود هیچ حضوری از آنان احساس نمی شد .

راستی در مجلس بزرگداشت یاد و خاطره دلاورمردیهای شهدای پایگاه امام ، مسجد ابالفضل(ع) علیرغم تبلیغات و دعوتنامه های ارسال شده اثری از شخصیت های شهری و استانی نبود ! که اینهم موید دیگری بر مظلومیت شهدای ماست !

آخر برای نسل جوانی که فضای عرفانی جنگ را درک نکرده و فرهنگ جهاد و شهادت هم بطور صحیح و سازمان یافته ای به آنها منتقل نشده است می بایست بگونه ای عینی فرهنگ مظلومیت بچه ها را ببینند که خدائی این حس به جوانان عزیز منتقل گردید .

در آن شب نورانی همه شهدا آمده بودند و ملائک نیز به حضورشان فخر ورزیدند . هنوز صدای سنج و دمامهای عزیز دشت بزرگ و شهرام صفائی و مسعود تقوی زاده در دهه اول محرم برای ارباب بی کفن شان اباعبدالله(ع) بگوش جان شنیده می شد .

لحظاتی خودمان را در آن شرایط خوش جنگ تصور کردیم ، یاد بانگهای یاحسین و یازهرای بچه ها که در بیابانهای نورانی جبهه طنین انداز می شد ، یاد مناجاتهای عاشقانه آنها در دل شبهای عرفانی فاو ، جزیره مجنون ، طلائیه ، شلمچه و ... می افتادیم . آن شب خدای شهدا نظاره گر عشق مردم به جوانان غیرتمند ولاله های پرپری بود که عزت و آبرو و شرف و آسایشی که داریم مدیون خون مطهر و رشادتهای آنهاست . آن شب شهدا با والدینشان از بهشت آمده بودند و از مردم و بسیجیهای پایگاه امام(ره) مسجدابالفضل(ع) برای این همه عشق و ارادت به شهدا قدردانی کردند . 

در پایان از تمامی دوستان و عزیزانی که در برپایی این مراسم با شکوه همکاری داشتند . کمال تشکر و قدرانی را دارم . و دست تک تک دوستان را می بوسم . ان شاا... بتوانیم مراسمات باشکوه تر ی برگزار کنیم . ان شا الله شفاعت شهدا در آن دنیا نصیبان کند . التماس دعا ...  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد