مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

شلمچه - خاطره ای از عادل صفی زاده - برادر شهید فاضل صفی زاده

خاطره ای از عادل صفی زاده - برادر شهید فاضل صفی زاده  

 

خوشا به سعادتشون که چقدر با عزت رفتند . . . 

اللهم الرزقنی شهادته فی سبیلک . . . انشاالله 

 

غروبی الوداع کردیم و رفتیم 

دل از یاران جدا کردیم و رفتیم

صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا(س)

عادل یکی از بچه های زبل و  زرنگ مسجد و جبهه بود بعدشم رفت و کارهاشو انجام داد و

پاسدار رسمی سپاه شد .

یادتونه آرزوی همه مون این بود که روزی لباس زیبا و سبز سپاه رو به تن کنیم و  حالشو ببریم !

عادل که برادرش فاضل رو توی عملیات والفجر هشت تقدیم خدا کرده بود می گفت :

توی یکی از ماموریت های پدافندی شلمچه که بلافاصله پس از فتح بزرگ کربلای پنج

صورت گرفت توی سنگرهای منطقه عملیاتی که مستقر شدیم برای کمین از خط مقدم

فاصله گرفتیم تا به محل چاله روباهی کمین مستقر بشیم لحظاتی نگذشته بود که سر و

صدای عجیبی بگوشمان رسید بیشتر شبیه ناله ای جانسوز و تاثیر گذار بود .

شب های اول خیلی ترسیدیم و لی تا این موضوع تکرار شد با اجازه فرماندهی تصمیم گرفتیم

سینه خیز تا نزدیکی صداها برویم بلکه مجروحانی از عملیات اونجا مونده باشن و نیاز بکمک ما

داشته باشن ! مترصد بودیم تا اینکه دوباره همون صداها شروع شد سریعا حرکت کردیم هرچه

نزدیکتر میشدیم صدای ضجه و ناله ها بیشتر آزارمون می داد ! اما بوی عطر عجیبی به

مشام می رسید که فوق العاده و وصف نشدنی بود !!!

خلاصه نتونستیم تحمل کنیم و برگشتیم ! خیلی سخت گذشت از طرفی نگران گشتی های

عراقیها بودیم از طرفی جانسوز بودن ناله ها که دیگه حالا یقین داشتیم ضجه زنی است 

بیشتر ذهنمون رو مشغول کرده بود !

شب بعد باز با هماهنگی کامل آماده شدیم تا ناله ها شروع شد حرکت کردیم و خودمون رو

رسوندیم به محل ناله ها و ضجه های جانسوز !

هرچه نزدیکتر شدیم ناله از ما دورتر میشد ولی محل اصلی ناله ها رو شناسائی کردیم

و علامتی گذاشتیم تا شب دیگه با دقت بیشتری موضوع ارزیابی بشه آخه هم ترسناک بود

و هم دل انسان رو واقعا ریش میکرد!

شب آخر که خودمون رو مجهز به محل علامت گذاری شده رسوندیم با کمال تعجب دیدیم

سه تا گودال کوچک که با دست کنده شده بود و هیچ مطلب دیگری نبود اما تا ما اون محل

رو دیدیم دیگه صدای گریه ها قطع شد و دیگه شبهای بعد ادامه نیافت !

روحانی لشکر که حاج آقای نورانی از قم بودند گفتند ممکنه گودالها رو بررسی کنید و بیشتر

بکنید شاید اونجا چیزی پیدا بشه !

بچه ها با هزار ترفند عراقیها رو متوجه جای دیگری کردند تا تونستیم اون محل رو بکنیم و

مجددا بوی عطر خوشی به مشاممون رسید !

باور نمی کنید اگه بگم اونجا سه تا از بچه های بسیجی شهید عملیات کربلای پنج بدست

عراقیها مدفون شده بودند که بعد از اینکه تونستیم بدنهای مطهرشونو به خط بیاریم معلوم شد

هر سه از سلاله پاک رسول الله و سید هستند !

مراسم زیارت عاشورای باحالی بر جنازه شون خوندیم .

حاج آقا می گفت اون ناله ها حتما صدای ناله های مادرشون حضرت زهرا(س) بوده . . .

خوشا به سعادتشون که چقدر با عزت رفتند . . .

اللهم الرزقنی شهادته فی سبیلک . . . انشاالله

غروبی الوداع کردیم و رفتیم

دل از یاران جدا کردیم و رفتیم  

 

 راوی : برادر بسیجی غلامرضا نجفی

نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا علیجانی دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 13:03

سلام و خسته باشد خدمت شما عزیزان
این مداحی از آقای کویتی پور رو دارید لینکش رو بفرستید؟

مهلا مهلا یابن الزهرا
غروبی الوداع کردیم و رفتیم

دل از یاران جدا کردیم و رفتیم

ممنون میشم اگه کاملش رو دارید بفرستید تشکر از وبلاگ خوبتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد