ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
یاد آن روزها بخیر! از باتلاقهای جنوب تا قلههای رفیع کردستان، همه جا معطر و مطهر به خون شهداء شده بود و مملکت ما به یمن درهای باز شهادت میرفت تا یک راست به ضریح شش گوشة آقا (علیهالسلام) برسد...
یاد آن روزها بخیر! از باتلاقهای جنوب تا قلههای رفیع کردستان، همه جا معطر و مطهر به خون شهداء شده بود و مملکت ما به یمن درهای باز شهادت میرفت تا یک راست به ضریح شش گوشة آقا (علیهالسلام) برسد... که دروازههای آسمان را بستند و جنگ پایان یافت، و پس از آن خیلی زود خدا دوباره خورشید را از ما دریغ کرد و باز ما ماندیم و دوستانی که نبودند و قلبی که یتیم شده بود. راستی که تقاص ناشکری چقدر سنگین است و لحظات ملکوتی عروج چقدر رؤیایی....
آه ... ! از غربت ستارهها خسته شدهام. آه که دلم برای صحبت فرشتههای پاک تنگ شده است تا زانو به زانویشان بنشینم و با هم گپ بزنیم و نگاه با ادبشان را با حرفهای دلچسب ادامه دهم و کلمات تایید بشنوم. راستی! یاد بچههای جبهه بخیر، یاد خدا، یاد جبهه بخیر. یاد آنهایی بخیر که به ندای هل من ناصر حسین زمان (رحمه ا... علیه( با نثار جان لبیک گفتند. همانها که با سرمایه ایمان در بازار دوست به سوداگری رفتند، آنها که حرفشان را در عمل زدند نه با شعار، کسانی که قداستشان را با جهاد آشکار کردند نه به اعتکاف، همانهایی که همیشه در حسرت بودند که چرا بیش از یک جان ندارند!
خدایا به تو پناه میبریم از آن روزی که لباسهای خاکی را با خاک عوضی بگیریم و به ولایت و ریاست به یک چشم نگاه کنیم. وظیفه و نتیجه را یکی بدانیم، شهادت را خسارت بپنداریم و راه شهداء را با خودشان خاک کنیم.
دیر یا زود، همه ما خواهیم رفت. همه ما به سوی مقصد اصلی و جایگاه همیشگی کوچ خواهیم کرد، آری در رفتن هیچ شکی نیست، مهم چگونه رفتن است.