مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

خاطره ای از مادر شهید سید مجتبی علمدار

تولد شهید

سید مجتبی فرزند اول و پسر بزرگم بود . دو دختر و دو پسر دیگر نیز دارم .

سید 21 رمضان سال 1345 به دنیا آمد ، وقت اذان صبح ! من دوست داشتم اسمش را سید علی بگذارم ، گفتم این بچه اسمش را با خودش آورده ، اما آقا گفتند : ( ما علی در فامیل داریم ) ؛ قرار شد اسمش را امیر بگذاریم . بعد که برای ثبت اسم سید می رود ، نام بچه را می پرسند فراموش می کند و ناخود آگاه می گوید ، ( سید مجتبی ) در صورتی که اسم برادر من مجتبی بود

راوی: مادر شهید

تولد شهید

سید مجتبی فرزند اول و پسر بزرگم بود . دو دختر و دو پسر دیگر نیز دارم .

سید 21 رمضان سال 1345 به دنیا آمد ، وقت اذان صبح ! من دوست داشتم اسمش را سید علی بگذارم ، گفتم این بچه اسمش را با خودش آورده ، اما آقا گفتند : ( ما علی در فامیل داریم ) ؛ قرار شد اسمش را امیر بگذاریم . بعد که برای ثبت اسم سید می رود ، نام بچه را می پرسند فراموش می کند و ناخود آگاه می گوید ، ( سید مجتبی ) در صورتی که اسم برادر من مجتبی بود .

انس با اهل بیت ( علیه السلام )

از طفولیت او را بغل می کردم و با خودم به مجالس عزای امام حسین علیه السلام می بردم . بالاخره در آن مجلس ها برای امام حسین علیه السلام گریه می کردم . به بچه شیر می دادم و لطف الهی شامل حال ما شد و این بچه ذاتش با عشق اهل بیت علیه السلام عجین شد .

از بچگی اهل بیت علیه السلام را دوست داشت و همراه پدر بزرگش زنجیر می زد و سینه زنی می کرد و هر جا که پدر بزرگش می رفت او هم می رفت . مخصوصا به امام حسین علیه السلام خیلی علاقه داشت و همین طور به حضرت رقیه ؛ به ایشان می گفت : عمه کوچولو ، کی می شود بیایم به زیارتت ، قبر کوچولویت را ببوسم به حضرت زینب می گفت : عمه سادات ! ما با هم فامیل هستیم . و به طور کلی عشق خاصی به ائمه و اهل بیت علیه السلام داشت .

مداحی

پدر بزرگ ایشان خیلی مذهبی و مومن بودند و سید دوست داشت هر کاری که پدر بزرگش می کند ، انجام بدهد ، از بچگی مداحی را دوست داشت اما به آن صورت نمی توانست بخواند .

آغازی برای ابراز ارادت

از جبهه شروع کرد . همان جا بین دعای توسل و دعای کمیل و ... مصیبت می خواند و یادی از اهل بیت علیه السلام می کرد . واقعا از اعماق قلب می خواند و دلش می شکست ، زبانی و ظاهری نبود ؛ اما بعد از جبهه به صورت جدی مداحی می کرد .

اسم ائمه به خصوص امام حسین علیه السلام که می آمد منقلب می شد . یک سال غروب عاشورا ، شام غریبان گرفته بودند ؛ بین مراسم یک دفعه این بچه چنان ضجه ای می زند که از هوش می رود ، دیدم دیگر صدای سید مجتبی نمی آید ، گفتم ؛ بچه از دست رفت ، سریع آمدم دیدم او را وسط سالن خوابانده اند و آب به سر و صورتش می زنند .

پدر خانواده

وقتی پدر شد احساس عجیبی داشت ، از بیمارستان آمد خانه ی ما ، از در که آمد شروع کرد به شعار دادن : ( صل علی محّمد دتر (دختر) من خوش آمد ) . خواهرش گفت : (هان مجتبی بابا شدی !)

گفت بله خدا به من رحمت داد .

باز خواهرش پرسید : اسمش را می خواهی چه بگذاری ؟

گفت : چی باید بگذاریم ؟ بعد با آهنگ زیبایی خواند : یا زینب و یا زهرا یا زینب و یا زهرا .

رفتار شهید

سید مجتبی پسر بزرگ من بود و عجیب به او وابسته بودم . کردار و رفتار او با سایرین خیلی فرق می کرد ، به خصوص احترامی که برای من و پدرش قائل بود قابل وصف نیست و واقعا بین بچه ها نمونه بود . در جبهه که بود ، دوستانش می گفتند : ما باید از اخلاق آقا سید یاد بگیریم ، آقا سید به ما روحیه می دهد .

وقتی سوالی از او می پرسیدم ، آن قدر با بیان زیبا پاسخ می داد که همه لذت می بردیم .

سفارش شهید

درباره ی داشتن حجاب خیلی سفارش می کرد و این که هر حرفی را نزنید و مواظب باشید که غیبت نکنید و می گفت : امر به معروف و نهی از منکر را هرگز فراموش نکیند !

عبادات شهید

با زیارت عاشورا خیلی عجین بود و آن را با سوز دل خاصی می خواند ، نماز هم که می خواست بخواند ، انگار در برابر کسی ایستاده که احساس حقارت می کند .

جانبازی

اواخر سال 1366 بود . مجروح شده بود و ما اصلا خبر نداشتیم ، اصلا از مجروحیت هایش چیزی به ما نمی گفت ؛ دیگران هم که می گفتند ، می گفت : چرا می گویید ! مادر است دلش می سوزد ناراحت می شود اجر معنوی ما از بین می رو د . بار آخر هم از ناحیه کتف تیر خورد که باعث از دست دادن طحال و قسمتی از روده هایش شد ، به خاطر همین جراحت دو ماه نمی توانست تکان بخورد .

استقامت

اصلا فکر نمی کردم شهید بشود ! برای این که همیشه سر پا بود ، آن قدر مقاوم و محکم بود در برابر همه ی مشکلات ! آن قدر دردش را می خورد ! اگر دردی هم داشت هیچ وقت نشان نمی داد ، فقط می گفت اسم یا زهرا را می آورم ، صلوات می فرستم ، خودم را معالجه می کنم .

تصویر ماندگار

وقتی که از مکه آمد ، از ماشین پیاده شد ، وقتی او را با پیراهن عربی بلند و شال عربی که به سرش بسته بود ، دیدم ، خیلی خوشحال شدم .

یاد یار

وقتی نام بی بی حضرت زهرا به میان می آمد ، وقتی نام حضرت مهدی (عج ) به میان می آید ، یاد سید می افتم .

اوایل خوابش را زیاد می دیدم ، پارسال روز تولدش در بیت الزهرا مراسم بود ، برنامه داشتند ، اما چون من تازه از بیمارستان مرخص شده بودم و کسالت داشتم نتوانستم شرکت کنم ، نشسته بودم با عکسش صحبت می کردم ، می گفتم : پسر ! مگر از من خطایی سر زد ، کاری کردم که نتوانستم در مراسمت شرکت کنم ؟!.

همین طوری با هم زمزمه داشتیم ، ناراحت بودم ، شب خواب دیدم آمد خانه اما داخل اتاق نمی آید روی پله ها ایستاده به بچه ها گفته ، بروید به مادرم بگویید چه کاری با من دارد که این قدر صدایم می کند و از من شکایت می کند ؟ من با یک حالتی گفتم : یعنی نمی دونه چکارش دارم ؟ چرا نمی آید داخل ؟ بچه ها گفتند که لباس نظامی پوشیده ، عجله دارد ، باید زود برگردد .

من رفتم بیرون . گفت : مادر چه کاری داری که این قدر صدایم می کنی ؟

گفتم : مگر من مادر تو نسیتم می خواهمت که صدایت می کنم ! مگر من مریض نیستم ؟

گفت : ناراحت نباش، خوب می شوی . این قدر نگرانی نداشته باش . چون عجله داشت او را بوسیدم ، خداحافظی کردم و او رفت . از پله ها پایین رفتم دیدم سه تا از همکارانش با لباس سبز سپاه داخل ماشین پاترول نشسته اندو منتظرش هستند ؛ او هم سوار شد و با هم رفتند . صبح روز بعد دیدم چهار تا از همکارهای درجه دارش آمدند برای دیدن پدرش ، تا من این ها را دیدم گفتم : الله اکبر و به آنها گفتم : قدر خودتان را بدانید سید مجتبی همیشه با شماست .

عروج شهید

به ما اجازه نمی دادند داخل سی – سی – یوبرویم ؛ دکترها می گفتند : با وجودی که در حالت کُما بود ، موقع اذان مغرب چشم هایش را باز کرد و سه بار نام مادرش حضرت زهرا را برد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

پاداش عشق

سید مجتبی با قلبش کار کرد ، عشق را پیدا کرد و دنبالش رفت ، زحمت کشید و الحمدالله به آن جایی که می خواست رسید .

نظرات 1 + ارسال نظر
مینا جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1401 ساعت 00:02

سلام سید مجتبی علمدار شهید راه عشق بخدا و امامان و پیامبر ( ص)
پدرم را پیش امام حسین (ع) شفاعت کن
دوست دارم خوابت را ببینم
و همچنین خواب پدرم را ببینم
نمی دانم پدرم کجاست و چکار می کند

سلام انشاالله میهمان امام حسین علیه السلام باشد. و شفاعت ایشان نصیب پدر گرامی شود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد