یاد شهیدان سرفراز و مظلوم اسفندیار کیانپور و حاج عبدالحسین آقائی و علیرضا شهریسوند و محمد حسین زرگرطالبی و فاضل صفی زاده و ناصر دشتی پور
هوالعزیز
به بهانه سالگرد عملیات والفجر هشت در سال 1364
خداحافظ گل لادن تموم عاشقا باختن
ببین گریه هام از عشق چه زندونی برام ساختن
خداحافظ گل پونه گل تنهای بی خونه
لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه
یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند
یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند
تو این شب های تو در تو خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو
خداحافظ گل مریم گل مظلوم پر دردم
نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم
نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی
تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی
تو این رویای سر دم گم خداحافظ گل گندم
تو هم بازیچه ای بودی تو دست سرد این مردم
خداحافظ گل پونه که بارونی نمی تونی .
..طلسم بغضو برداره از این پاییز دیوونه
خداحافظ .....!
خداحافظ همین حالا همین حالا که من تنهام
خداحافظ بشرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید
بیاد آسمونی که منو از چشم تو میدید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها
بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا
بازم شب شد و دل دیوونه من بهانه های الکی میگیره ! خودم میدونم باز بهونه ش واسه چیه فقط میخواد منو بچزونه والا آخه دل که نباید اینقده تنگ باشه و بهونه گر !
همه دل دارن و من بیچاره هم دل دارم ! توی این دل سیاه شب آخه من کجا برم به کی بگم دلم ولم نمیکنه و آروم و قرار نداره !
خودم تا اونجائیکه میتونم بفهمم و عقلم می رسه بهش میگم بابا جون بچه ها بیست و چند ساله که رفتن و کهنه شدن ! هیچکی یادشون نیست اونا کیا بودن ! نمونه ش همین چند روز پیش بود که سرمزارشون بودم از تموم مزاراشون معلوم بود که خیلی وقته زائر نداشتن !
خیلی هاشون پدر و مادراشون دق کردن و مردن و خیلی هاشون هم درمانده و ناتوان و مریض گوشه خونه هاشون افتادن . نه اینکه نمی خوان بیان نمی تونن بیان دلشون پرپر می زنه واسه زارت دارالشفاهای توی وطن ! اما بیماری و یا کهولت سن اونا رو زمین گیر کرده . آخه هر وقت به زیارتشون نائل می شدیم نوعآ پدر مادراشون حداقل اونجا بودند و اونها رو هم زیارت می کردیم اما حالا مدتهاست که دیگه اونها هم زائر مزار کربلائی بچه هاشون نیستند . یعنی واسه اینه که توی این دل شب دلم ولم نمی کنه و آروم و قرار نداره ؟ شاید یه دلیلش این باشه . چطوری بگم نباید اونها اینقده زود فراموش بشن ! چرا ؟
مگه اونها عزیزترین هستی شونو بخاطر ما و مملکتمون ندادند ؟ چرا باید تا این حد باونها جفا بشه خدا رو خوش نمی یاد وجدان آدم منصف هم قبول نمی کنه !
چیزی که رزمنده ها و بسیجیهای جنگ رو از تفنگدارای آمریکائی و اروپائی متمایز میکنه دست خالی و مظلومیتهای بچه های ما بود . بخدا خیلی اوقات نان خشک هم بزور گیرمون میومد اما اینها اکیدآ قابل طرح نبود ! فرمانده کل قوای اسلام پیرمرد عارف و وارسته بود که وقتی با رزمنده ها حرف میزد صداقت و عشق و همراهی با بچه ها نه فقط توی کلامش که توی نگاههاشم موج می زد .
چی بگم از چی بگم از کدومشون بگم چطور بگم نمیتونم ناتوان شدم کلمات یاری نمی کنن و زبان قاصره ! عکس اون مرد خدا رو وقتی توی عملیات میدیدی شکم دشمن رو سفره میکردی ! انگار دوپینگ کرده بودی شجاعتت چند برابر می شد کانهو امام جفتت وایستاده و با اون نگاههای مظلومانه و توآم با استحکامش تورو بجلو فرا می خونه ! اصلآ همه چیزمون امام بود و بس !
امشبم که دلم گرفته راستش بازم یاد اونا افتادم که چگونه زیستند وچگونه جنگیدند و رفتند . چه پاک و بی باک و با اخلاص بودند . هیچوقت دیگه مثه اونها نمی تونیم پیدا کنم . حیف که نیستند و خوشا بحالشون که نیستند و این اوضاع و احوال و نمی بینن ! البته حتما می بینن ولی خوب بگذریم ... سالگرد عملیاتها که میشه دل عزای اونها رو باز تازه میکنه همین شعر بالا رو که خوندم و نمیدونم از کیه باعث شد تا دوباره دل کوچیکم هوائی بشه !
سالگرد عملیات پیروزمند والفجر هشت این فضا رو توی دلم ایجاد کرد بچه ها حدود 75 روز توی فاو جنگیدند تا مواضع رزمندگان اسلام تثبیت شد ! خیلی عملیات پر ابهتی بود خیلی قوی و محکم و با برنامه کار انجام شد واقعآ شیک ترین عملیات ایران توی جبهه های غرب و جنوب از هر لحاظ بنظر من همین عملیات بود . اما میشه گلدسته های فاو رو ببینی و یاد شهیدان سرفراز و مظلوم اسفندیار کیانپور و حاج عبدالحسین آقائی و علیرضا شهریسوند و محمد حسین زرگرطالبی و فاضل صفی زاده و ناصر دشتی پور و خیلی های دیگه که فاتحان شهر فاو بودند و تا اسم شهر فاو بیاد ناخودآگاه دلها بسوی اونها پر میزنه . یعنی دل تنگشون میشیم .
بچه ها کجائید یادتون بخیر ماها که در تمام لحظاتمون شما رو همراه خودمون داشتیم و داریم شما چطور یاد این روسیاهان بازمانده از قافله نور و رحمت هستید ؟ شمارا بخدا مارا فراموش نکنید هواستون بما باشه نگذارید ما اشتباه و خطا و گناه کنیم . هر چه روزها و ماهها و سالها میگذره ما بیشتر به شما نزدیک میشیم ! یعنی ملاقاتمون نزدیک میشه ! بچه ها همه دوستان بازمانده از جنگ هشت ساله دیگه پیر شدند و ناتوان . یا بازنشسته شدند و گوشه گیر توی خونه افتادن یا اینکه در پیچ و خم زندگی روزمره مثل شما بفراموشی سپرده شده اند از این حیث حداقل همدردیم و شبیه همیم ! ؟
انشاالله که بتونیم روسفید شمارو زیارت کنیم . بامید آن روز نچندان دور ...
هزار گفته بلب مانده و زبان خاموش ...
نوشته شده توسط بردار بسیجی غلامرضا نجفی