مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

تقدیم به شهدای گمنام

(تقدیم به شهدای گمنام)

 

عشق یعنی یه پلاک                    که زده بیرون از دل خاک
          
عشق یعنی یه شهید                 با لبای تشنه سینه چاک
         
عشق یعنی یه پدر                       که شبا بیداره تا سحر
          
عشق یعنی یه خبر                 خبر یه مفقود الاثر
                    
تا بقیه الله تا قیام                    عشق یعنی یه پیام

به نام خالق عشق وقتی کوچک بودم، یه کلمه ای می‌شنیدم به نام بابا، اما هیچ وقت معنی آن را نمی‌فهمیدم. از مامان می‌پرسیدم: مامان، بابا یعنی چی؟ منم بابا دارم؟ 
مادرم می‌گفت: مامان جون، چطوری بگم بابا یعنی چی؟ گفتنش سخته، ولی همه بابا دارن، تو هم داری عزیزم، اون رفته سفر، یه روزی برمی‌گرده
وقتی مادرم اینطوری می‌گفت، خیلی خوشحال می‌شدم. همیشه منتظر بودم تا یه روز بابا بیاد و ببینمش. بزرگتر که شدم کم کم فهمیدم بابا یعنی چی. دوستامو می‌دیدم که باباهاشان می‌آمدن دنبالشان و آن‌ها را با مهر و محبت با خود می‌بردند
دیگه کم کم داشتم حسودی می‌کردم. هر وقت این صحنه‌ها رو می‌دیدم، یه قطره اشک گوشه چشمام جمع می‌شد. همش با خودم می‌گفتم چرا بابای آنها هست ولی بابای من پیشم نیست
گذشت و گذشت تا معنی خدا و جبهه و شهید و اسیر و مفقود الاثر را بهتر فهمیدم. دیگه مادرم بهم می‌گفت: پسرم پدرت پانزده سال پیش رفته جبهه، اما هنوز هیچ خبری ازش نشده، نه خبر شهادتش آمده نه خبر اسارت ولی تو امیدوار باش، شاید یه روزی بابات بیاد
دیگه جمعه که می‌شد، هر وقت انتظار شیرین آقا رو می‌کشیدیدم، انتظار برای برگشتن بابا دوباره تو وجودم موج می‌زد. همیشه می‌گفتم: آقا می‌شه یه روزی بابام بیاد و من رو از انتظار در بیاره؟ ولی انتظار آقا خیلی شیرین بود. حتی شیرین‌تر از انتظار برای برگشتن بابا
گذشت تا آخرین اسرای جنگ هم برگشتند، اما خبری از بابا نشد. دیگه باورم شد که بابا برنمی‌گرده، چون دیگه اسیری نبود که بخواهد برگرده. کم کم مطمئن شدم که بابام یه شهید گمنامه که معلوم نیست کجا، تو کدوم شهر، بین شهدای گمنام دفن شده، یا اینکه شاید هنوزم تو خاک پاک جبهه‌هاست
از اون به بعد هر پنجشنبه با مامان می‌ریم مزار شهدای گمنام. من همیشه یه جعبه خرما می‌گیرم و سر مزارشون خیر می‌کنم. به این امید که یکی از آنها پدر منه
نمی‌دونم شاید یه روزی بابا با آقا برگرده شاید ... 

  
(تقدیم به شهدای گمنام)

 

          عشق یعنی یه پلاک                     که زده بیرون از دل خاک
          
عشق یعنی یه شهید                 با لبای تشنه سینه چاک
         
عشق یعنی یه پدر                       که شبا بیداره تا سحر
          
عشق یعنی یه خبر                        خبر یه مفقود الاثر
           
تا بقیه الله تا قیام                        عشق یعنی یه پیام

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام جمعه 13 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 15:09 http://my.dot.tk/cgi-bin/amb/landing.dottk?nr=320652::8303073::6

مجانی دومین بگیرید
100 درصد مجانی
برای وبلاگ و یا وب سایتتان
با مراحل آسان، نهایت 10 دقیقه وقت شما را خواهد گرفت

myblog.tk
myforum.tk
mysite.tk
myphotos.tk

بدون تبلیغات
بدون اسپم
مجانی مجانی

کلیک کنید:
http://my.dot.tk/cgi-bin/amb/landing.dottk?nr=320652::8303073::6::16

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد